آل لوط: خاندان لوط، پيروان او، لوط
و دخترانش كه از عذاب الهى رهايى يافتند.
اين
عنوان، در آيههاى 59 و 61 حجر/15؛56 نمل/27و34 قمر/54 آمده است. براساس آيه 58 تا
60 حجر/15 فرشتگان به ابراهيم(عليه السلام)گفتند: ما به سوى گروه مجرمان فرستاده
شدهايم، مگر خانواده لوط كه به طور قطع همه آنان جز زنش را مىرهانيم: «قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلَى
قَوم مُجرِمِينَ * إِلاَّ ءَالَ لُوط إِنّا لَمُنَجُّوهُم أَجمَعِينَ * إلاَّ
امرَأتَهُ...». آيه 61 همين سوره، از آمدن فرشتگان* نزد آل لوط خبر مىدهد:«فَلَمّا جاءَ ءَالَلُوط
المُرسَلُون». در آيه 56 نمل/27 قوم لوط در برابر لوط كه آنان را به
پرهيز از گناه فرامىخواند، آل لوط را متظاهر به پاكى دانسته، به اخراج از شهر
تهديد مىكنند: «فَما
كانَ جَوابَ قَومِهِ إلاَّ أَن قالُوا أَخرِجُوا ءَالَ لوط مِن قَريَتِكُم
إِنَّهُم أُناسٌ يَتَطَهَّرُون». در آيه 34 قمر/54 رهايى آللوط را
بيان مىكند: «إِنّا
أَرسَلنا عَلَيهِم حاصِباً إِلاَّ ءَالَ لوط نَجَّينـهُم بِسَحَر = ما
برآنها تندبادى كه ريگها را به حركت درمىآورد، فرستاديم [و
همه را نابود كرديم]جز خاندان لوط كه سحرگاهان نجاتشان
داديم».مقصود از آللوط:
با توجّه به اختلاف در معناى آل*، مفسّران درباره آللوط نيز يك نظر ندارند. گروهى، آل لوط را پيروان وى دانستهاند[1] كه براساس روايتى از سعيد بن جبير، سيزده نفر بودهاند[2] و گفته شده كه يكى از آنان، پس از بيست سال به لوط* ايمان آورد.[3] برخى ديگر، افزون بر پيروان، آن را شامل شخص لوط نيز دانستهاند[4] كه ممكن است منشأ اين تفسير، دلالت فحواى آيات باشد؛ همچنين گفته شده كه مقصود از آللوط، خويشاوندان ويژه و عشيره لوط[5] يا شخص لوط با دختران او است.[6] اين رأى كه موافقان بسيارى دارد، با نظر نخست قابل جمع است؛ زيرا هر چند آللوط به معناى پيروان لوط است، لوط جز دو دخترش پيرو ديگرى نداشته است.[7] به نظر ميبدى، آللوط، دو دختر و همسر مؤمن لوط (نه همسرى كه نابود شد) بودهاند.[8] بعضى، آللوط در آيه 61 حجر/15 را شخص لوط دانستهاند؛[9] زيرا فرشتگان، نزد لوط آمدند،[10] نه خانواده لوط، وچون به خانه و بر اهل وى وارد شدند، به آللوط تعبير شده است.[11]آيا آل لوط، شامل همسر وى مىشود؟
بيشتر
مفسّران، در اين باره اظهار نظر صريحى نكردهاند. ابنعاشور، با استناد به استثناى
همسر لوط از آللوط در آيه 60 حجر/15 وى را از آللوط دانسته؛[12]
ولى برخى، با استناد به آيه «أَخرِجُوا ءَالَلوط مِن قَريَتِكُم إِنّهُم أُناسٌ يَتَطَهَّرُون»
(نمل/ 27، 56) اين نظر را رد كردهاند؛ زيرا زن لوط از پاكان نبود؛ به همين جهت،
مورد تهديد قوم لوط واقع نشد؛ بنابراين، آللوط شامل او نمىشود؛[13]در
اين صورت، استثنا در آيه 60 حجر/15 مىتواند منقطع باشد.[14]
اين رأى، با آيه 34 قمر/54 «إِنّا
أَرسَلنا عَلَيهِم حاصِباً إِلاَّ ءَالَ لوط نَجَّينـهُم بِسَحَر...» كه
زن لوط از آل او استثنا نشده، تأييد مىشود. اگر چه در عهد عتيق آمده، آن دو فرشته
كه بر لوط وارد شده بودند به او گفتند عجله كن، همسر و دو دخترت را كه اينجا هستند
بردار و فرار كن[15]رابطه اهللوط با آللوط:
واژه اهل، هفت بار به ضميرى كه به لوط برمىگردد، اضافه شده است. در آيه 169 شعراء/26 لوط، از خداوند مىخواهد تا او و اهلش را از عمل قومش برهاند: «رَبِّ نَجِّنِى وَ أَهلِى مِمّا يَعمَلون» و هنگام هجوم قوم به خانهاش، فرشتگان با مشاهده درماندگى لوط، در دفاع از وى با دلدارىاش، او را مژده رهايى مىدهند: «وَقالُوا لاَتَخَف و لاَتَحزَن إِنّا مُنجُّوكَ و أَهلَكَ إِلاَّ امرَأَتَك...». (عنكبوت/29،33) در آيه 65 حجر/15 فرشتگان به لوط مىگويند: شبانه اهلت را حركت ده و در پى آنها برو: «فَأَسرِ بِأَهلِكَ بِقِطع مِنَ الَّيلِ وَاتَّبِع أَدبـرَهُم...». خداوند در چهار مورد، از نجات لوط و اهل او به جز همسرش خبر مىدهد: «فَأَنجَينـهُ وَ أَهلَهُ إِلاَّ امرَأَتَهُ». (نمل/27،57؛ اعراف/7، 83؛ صافّات/37، 134؛ شعراء/ 26، 170) مفسّران، اهللوط را خويشاوندان وى،[16] دو دختر وى با همسر مؤمنش،[17] فقط دو دختر و يا پيروانش[18] دانستهاند؛ ولىبعضى بااستناد به آيه «فَما وَجَدنافِيها غَيرَ بَيت مِنَ المُسلِمين = و [لى]درآن جا جز يك خانه از فرمانبران [خدا،بيشتر]نيافتيم» (ذاريات/51،36) رأى اخير (پيروان) را ردكردهاند.[19] از مقايسه كاربرد «آللوط» و «اهللوط»، تفاوت ميان دو واژه آشكار مىشود كه آللوط بر خلاف اهل، شامل شخص او نيز مىشود؛ زيرا اهل در همه موارد بر ضمير لوط عطف شده؛ مانند «فَأَنجَيناهُ وَ أَهلَه» در حالى كه چنين عطفى در آل وجود ندارد. از طرفى، اهللوط، شامل همسر وى نيز مىشود و اين در مورد آل، ثابت نيست.دختران لوط:
تقريباً همه مفسّران، دختران لوط را جزو آللوط شمردهاند؛ گرچه در شمار آنان اختلاف دارند. بسيارى، براى وى دو دختر[20] به نامهاى زعوراء و رتياء[21] يا ريثا و يغوثا[22] (ذعرتا)[23] ذكر كردهاند؛ ولى برخى، با استناد به آيه 71 حجر/15 (هؤُلاَءِ بَناتِى) دختران لوط را بيش از دو تن دانستهاند.[24] علاّمه طباطبايى، شمار دختران لوط را يكى از موارد اختلاف تورات با قرآن دانسته؛ زيرا تورات براى لوط دو دختر، ولى قرآن واژه بنات (دختران) را به كار برده است.[25] به گفته ابنعاشور، لوط به جز دو دخترِ شوهر نكرده، دو دختر شوهردار نيز داشته است.[26]چگونگى ورود فرستادگان الهى بر آللوط:
فرشتگان، پس از خروج از منزل حضرت ابراهيم، به سوى سرزمين قوم لوط رفته، نيمروز، كنار نهر سَدوم (از شهرهاى قوملوط[27]) با دختر لوط كه براى خانوادهاش آب مىبُرد، روبهرو شدند و از وى، سراغ منزلى براى استراحت گرفتند. دختر لوط از آنان خواست تا وارد شهر نشوند؛ سپس پدر را از وجود جوانان نيكو صورت در كنار دروازه شهر آگاه كرد. با اينكه قوم لوط، او را از مهمان كردن مردان نهى كرده بودند، فرشتگان را به منزل خود برد و جز خانوادهاش كسى از حضور آنان باخبر نشد.[28] براساس روايتى ديگر، پس از آن كه فرشتگان خود را رهگذر معرّفى كردند، لوط به آنان هشدار داد كه به شهر وارد نشوند و چون با اصرار آنها مواجه شد، ايشان را در خانه خود مهمان كرد و از همسرش خواست تا حضور آن جوانان را پنهان دارد و در برابر آن، صاحب همه دارايى لوط شود؛ ولى او، قوم را از وجود جوانان زيباروى آگاه كرد.[29] قرآن، روبهرو شدن لوط با فرشتگان را اين گونه وصف مىكند: «قالَ إِنَّكُم قَومٌ مُنكَرونَ * قالوا بَل جِئنـكَ بِما كانوا فِيهِ يَمتَرُونَ * وَ أَتَينـكَ بِالحَقِّ وَ إِنّا لَصـدِقون = لوط گفت: شما مردانى ناشناس هستيد. گفتند [نه]بلكه براى تو چيزى آوردهايم كه آنان در آن [=نزول عذاب]ترديد مىكردند و حق [=واقعيّتى مسلّم]را براى تو آوردهايم و به قطع ما راستگويانيم». (حجر/15، 62 ـ 64) در اين آيه، «منكرون» به ناشناس تفسير شده؛[30] ولى به نظر برخى، بدينمعنا است كه لوط به آنها گفت: من از سوء قصد قوم خود به شما بيمناكم.[31] اين تفسير، با آيه بعد مناسبتر به نظر مىرسد. اگرچه زمان گفت و گوى لوط با فرشتگان در قرآن با صراحت ذكر نشده، به نظر بعضى، از سياق آيات بهدست مىآيد كهاينگفتوگو پس از هجوم قوملوط به خانه وى بوده،[32] نه هنگام ورود فرشتگان به شهر.رهايى آللوط:
براساس آيه 34 قمر/54 خداوند، آللوط را در سحرگاهان رهانيد: «نَجَّينـهُم بِسَحَر» و براساس آيه 65 حجر/15 فرشتگان به لوط گفتند: اهلش را شبانه از شهر خارج و براى مراقبتشان،[33] خود در پى آنان حركت كند. آنان مأمور بودند به پشت سر خود نگاه نكنند تا از رفتن باز نمانند[34] يا عذاب هولناك الهى را نبينند.[35] به نظر برخى، اين دستور براى آزمون بود تا كسانى كه به لوط ايمان و به نزول عذاب يقين دارند، رهايى يابند. زن لوط كه از اين دستور سرپيچيد، گرفتار عذاب شد.[36] در عهد عتيق نيز آمده، يكى از آن دو مرد (فرشته) به لوط گفت: براى نجات جان خود فرار كنيد و به پشت سرهم نگاه نكنيد... امّا زن لوط به پشت سر نگاه كرد و به ستونى از نمك تبديل شد.[37] مفسّرانى كه مىگويند: همسر لوط همراه وى از شهر خارج و در بين راه با نگاه به پشت سر، دچار عذاب شد نيز، اين رأى را تأييد مىكنند. قول ديگر، باقى ماندن وى در شهر است. برخى نيز گفتهاند: مقصود از توجّه نكردن به پشت سر، اين بوده كه نگران قوم و نابودى آنها نباشند.[38] گفته شده: مردى دانشمند از قوم لوط مردم را به عذابِ تهديد شده از سوى لوط، هشدار داد و از آنها خواست كه مانع خروج لوط شوند؛ زيرا حضور وى، مانع عذاب مىشود؛ از اين رو مردم، گردِ خانه لوط جمع شده تا از خروج وى جلوگيرى كنند؛ ولى لوط در پى ستونى از نور كه جبرئيل پيش رويش ايجاد كرد، به راه افتاد و از شهر بيرون شد.[39] برپايه روايتى از امامباقر(عليه السلام)، فرشتگان به لوط گفتند: پس از هفت روز در نيمه شب هشتم، با اهلت از شهر بيرون برو.[40] لوط، پس از خروج از شهر، به جايى كه مأمور بود رفت؛ مكانى كه بيشتر مفسّران آنجا را شام دانستهاند.[41] مكانهاى ديگرى، چون صُغَر،[42] صَفَد (يكى از قريههاى قوم لوط) مصر،[43] اليقين (محلى در الخليل) كه لوط به آن جا نزد ابراهيم رفت و به انتظار عذاب ماندند و با نزول عذاب، ابراهيم گفت: «أَيقَنتُ بِاللّهِ» و از آن پس، «اليقين» خوانده شد[44] نيز ذكر شده است. در عهد عتيق نيز ذكر شده فرشتگان به لوط گفتند: به بالاى كوهى در آنجا برود. لوط از آنان خواست به يكى از قريههاى اطراف به نام «صُوعَر» برود. پس از رفتن لوط به آن جا، صبحگاهان عذاب بر قومش نازل شد[45]:«فَأَسرِ بِأَهلِكَ بِقِطَع مِنَ الَّيلِ و اتَّبِع أَدبـرَهُم و لايَلتَفِت مِنكُم أحَدٌ وامضُوا حَيثُ تُؤمَرُونَ = پس پاسى از شب [گذشته]خانوادهات را حركت ده و [خودت]در پى آنان برو، وهيچكس نبايد به عقب بنگرد، وبه هر جا مأمور مىشويد، برويد.» (حجر/15، 65)ويژگىهاى آللوط
1. ايمان و اسلام:
«فَأَخرَجنا مَن كانَ فِيها مِنَ المُؤمِنينَ * فَما وَجَدنا فِيها غَيرَ بَيت مِنَ المُسلِمين = پس هر كه از مؤمنان در آن [شهرها]بود، بيرون برديم؛ ولى در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا، بيشتر]نيافتيم.» (ذاريات/51، 35 و 36) و همين ايمان و اسلام، سبب رهايى آنان شد.[46]2. پاكدامنى:
«...إِنَّهُم أُناسٌ يَتَطَهَّرُون = آنان كسانىاند كه به پاكى تظاهر مىكنند» (اعراف/7،82) به همين دليل، قوم لوط آنان را به اخراج تهديد كردند:[47]«...قالُوا أَخرِجُوهُم مِن قَريَتِكُم....» (اعراف/7، 82) عدّهاى، پاكى آل لوط را دورى از عمل قوم لوط[48] دانستهاند. 3. شكر:خداوند در آيه 35 قمر/54 رهايى آل لوط را نعمتى از جانب خود و پاداش شكرگزارى آنها دانسته است: «نِعمَةً مِن عِندِنا كَذلِكَ نَجزِى مَن شَكَر». برخى، شكر* آل لوط را به ايمان و اطاعت خداوند تفسير كردهاند.[49]
آللوط در تورات:
تورات، در نقل ماجراى لوط، با قرآن شباهتهايى و در مواردى نيز اختلاف دارد. تورات از دو فرشته ياد كرده كه بر آللوط وارد شدند؛[50] ولى قرآن به صورت جمع (مرسلون = فرشتگان) آورده كه دست كم شامل سه فرشته مىشود. درباره شمار فرزندان لوط نيز تناقض وجود دارد. در مواردى، به دو دختر تصريح شده و در يك جا مىگويد: آن دو مرد (دو فرشته) به لوط گفتند: دامادها، پسران، دختران و همه منسوبان خود را از اين مكان خارج كن كه ما اين محل را نابود خواهيم كرد؛ پس از آن، لوط سراغ دامادهايش رفت تا آنها را به خروج از شهر تشويق كند؛ ولى آنها نپذيرفتند.[51] براساس نقل تورات، زن لوط در ميان راه به سبب نافرمانى از فرمان خداوند و توجّه به پشت سر، گرفتار عذاب الهى شد.[52] لوط پس از نابودى قوم، از كوهى در صُوعَر، بالا رفت و در آن جا با دو دخترش اقامت گزيد. در همان جا دختر بزرگ لوط به خواهرش پيشنهاد كرد كه به دليل پير شدن لوط و نبودن هيچ مردى كه همسر آنها شود، به وى شراب نوشانده، در حال مستى با وى درآميزند و بدين طريق نسل پدر را حفظ كنند؛ آن گاه در دو شب پياپى به لوط شراب نوشاند و هر دو از وى حامله شدند. خواهر بزرگتر، صاحب پسرى به نام «موآب» و خواهر كوچكتر نيز صاحب پسرى به نام «بَنْعَمّى» شدند. موآبيين از نسل موآب و بنىعَمُّون يا عمونيين از نسل بَنْعَمّى هستند؛[53] ولى از نظر مسلمانان و قرآن، چنين عملى ناشايست است و قرآن، ساحت پيامبران را از اين كارهاى ناشايست منزّه مىداند.[54]منابع:
بحارالأنوار؛ البداية و النهايه؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير التحرير و التنوير؛ تفسير روحالبيان؛ تفسير القرآن العظيم، ابنكثير؛ التفسيرالكبير؛ تفسير المنار؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لأحكامالقرآن، قرطبى؛ الدّرالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فىتفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ قصصالأنبياء، ابنكثير؛ كتاب مقدّس؛ الكشّاف؛ كشفالأسرار و عدّةالأبرار؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ معجم البلدان؛ الميزان فىتفسير القرآن؛ النور المبين فى قصصالأنبياء والمرسلين.سيدمحمود دشتى
[1] جامعالبيان، مج8، ج14، ص55؛ قرطبى، ج10، ص25؛ روضالجنان، ج8، ص289.
[2] الكشّاف، ج4، ص402؛ الدرّالمنثور، ج7، ص620.
[3] روحالبيان، ج9، ص165.
[4] الكشّاف، ج2، ص126؛ التبيان، ج8، ص106.
[5] مجمعالبيان، ج6، ص524.
[6] قرطبى، ج17، ص93؛ الميزان، ج8، ص184.
[7] قرطبى، ج17، ص93.
[8] كشفالأسرار، ج 9، ص 393 و ج 5، ص 323.
[9] كشفالأسرار، ج5، ص323.
[10] ابن كثير، ج2، ص574.
[11] التحريروالتنوير، ج14، ص63.
[12] التحريروالتنوير، ج14، ص61.
[13] الفرقان، ج19 و 20، ص227.
[14] روحالمعانى، مج11، ج20، ص3.
[15] كتاب مقدّس، پيدايش، 19:15.
[16] التبيان، ج4، ص459؛ التفسير الكبير، ج14، ص171.
[17] كشفالأسرار، ج5، ص323 و ج9، ص393.
[18] روضالجنان، ج8، ص289؛ التفسير الكبير، ج14، ص171.
[19] المنار، ج8، ص515.
[20] الكشاف، ج4، ص402؛ مجمعالبيان، ج9، ص238؛ الدّرالمنثور، ج7، ص620.
[21] مجمعالبيان، ج5، ص280.
[22] روحالمعانى، مج 5، ج 8، ص 255.
[23] البداية و النهايه، ج1، ص167.
[24] الميزان، ج10، ص359.
[25] همان.
[26] التحريروالتنوير، ج8، ص236 و 237.
[27] معجمالبلدان، ج3، ص200.
[28] البداية و النهايه، ج1، ص167.
[29] النورالمبين، ص136.
[30] كشفالأسرار، ج5، ص324.
[31] قرطبى، ج 10، ص 26.
[32] روحالمعانى، مج8، ج14، ص99.
[33] مجمعالبيان، ج6، ص525.
[34] كشفالأسرار، ج5، ص323.
[35] مجمعالبيان، ج6، ص525.
[36] التحريروالتنوير، ج8، ص236.
[37] كتاب مقدّس، پيدايش، 19:17ـ27
[38] روضالجنان، ج10، ص314.
[39] النورالمبين، ص136.
[40] بحارالانوار، ج12، ص149.
[41] كشفالأسرار، ج5، ص324؛ مجمعالبيان، ج6، ص525؛ قرطبى، ج10، ص26.
[42] روضالجنان، ج11، ص335.
[43] كشفالأسرار، ج5، ص324.
[44] قرطبى، ج 10، ص 26.
[45] قصصالأنبياء، ابن كثير، ص166؛ كتاب مقدّس، پيدايش، 19: 18 ـ 26.
[46] التحريروالتنوير، ج27، ص7 و 8.
[47] الميزان، ج10، ص359.
[48] جامعالبيان، مج5، ج8، ص305؛ الكشّاف، ج2، ص125.
[49] قرطبى، ج17، ص94.
[50] كتاب مقدس، پيدايش 19: 1.
[51] كتاب مقدس، پيدايش 19: 14 ـ 15.
[52] كتاب مقدس، پيدايش 19: 26.
[53] همان، پيدايش 19:30.
[54] الميزان، ج10، ص359.