ابوالبخترى: عاص بن هاشم (هشام)[36] بن حارث بن اسدبن عبدالعزّى بنقصىبنكلاب[37] از بزرگان مشرك قريش
پدر وى از بزرگان قريش در جاهليّت[38] و خود نيز از رهبران برجسته آنان بود. وى هرگز ايمان نياورد؛ با اين حال، بنابه نقل مورّخان، گاه با اكراه و برخلاف ميل خويش، سران قريش را همراهى مىكرد و شواهد نشان مىدهد كه در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله)موضعى ملايمتر از ديگر مشركان داشت؛ چنانكه روزى در مقابل كسانىكه به پيامبر آزار مىرساندند، با سلاح ايستاد[39] و بهرغم آنكه از امضا كنندگان پيماننامه قريش بر ضدّ بنىهاشم بود، آن را نقض مىكرد و به محاصرهشدگان غذا مىرساند.[40] يك بار كه ابوجهل، مانع از رساندن غذا به شعب شد، او سخت برآشفت و با استخوان شتر سرش را شكست[41] و در نكوهش او شعرى سرود.[42] وى يكى از پنج نفرى است كه براى شكستن محاصره بنىهاشم بسيار كوشيد؛ سلاح برگرفت و از آنان خواست كه از محاصره خارجشوند.[43]ابوالبخترى بهرغم عدم تمايل به حضور در جنگ بدر كه به همين جهت ابوجهل او را نكوهش كرد، در آن شركت جست؛ ولى پيامبر به دليل حمايتهاى گاه و بىگاه وى از حضرت و بىميلى براى جنگ با مسلمانان، ياران خويش را از كشتن او نهى كرد.[44] مجذر بنزياد بلوى، ابوالبخترى را يافت و سفارش پيامبر را به اطلاع او رساند؛ امّا او خواهانِ امان براى همراه خود، جنادةبنمليحه نيز بود كه از سوى مجذر پذيرفته نشد و سرانجام به دست او كشته شد.[45]
ابوالبخترى در شأن نزول:
1. برخى مفسّران، ابوالبخترى را از جمله مقتسمان دانستهاند كه خداوند درباره آنها فرموده است[46]:«كَما أَنزَلنا عَلَى المُقتَسِمينَ * الَّذِين جَعَلوا القرءَانَ عِضينَ * فَوربّكَ لنَسئلنَّهم أجمَعينَ * عَمّا كَانوا يَعمَلونَ = همانگونه كه عذاب را بر تقسيمكنندگان نازل كرديم، همانان كه به بعضى از قرآن ايمان آوردند؛ پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد از آنچه انجامدادهاند». (حجر/15،90 ـ 93)2. ابوالبخترىوسايرسران قريش در سالهاى آغازين دعوت آشكار پيامبر(صلى الله عليه وآله)نزد ابوطالب آمدند و از اينكه برادرزاده او به عقايد، آداب و مقدّسات آنان پشت كرده، شكايت كردند.[47] خداوند در آيات 4 تا10 ص/38 به شرح ماجرا و بيان سخنان سران كفر پرداخته و علّت اعتراض آنان را ترديد در نزول آيات الهى بر پيامبر دانسته است؛ سپس آنان را تهديد كرده و در پايان، از انكار نبوّت حضرت به وسيله آنان، سخن گفته است[48]:«وعَجِبوا أن جاءَهم مُنذِرٌ مِنهم و...». 3. بنابه نقلى از ابنعبّاس، گروهى از سران قريش از جمله ابوالبخترى گرد هم آمده، از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)خواستند كه با آنان ملاقات كند. حضرت به گمان آن كه آنان در پى پذيرش اسلامند، نزد آنان رفت؛ امّا برخلاف انتظارش، وعده رياست و مال به وى دادند تا دست از مبارزه با بتپرستى بردارد و از دعوت خويش برگردد. پيامبر(صلى الله عليه وآله)با ردّ همه پيشنهادهاى آنان فرمود: من فرستاده خداوند به سوى شما هستم تا شما را بشارت دهم و بترسانم. آنان در پى پاسخ پيامبر گفتند: حال كه چنين است، چون شهر ما محدود و كم آب است، از خدايت بخواه تا كوهها را حركت دهد و نهرهايى مانند نهرهاى شام و عراق برايمان جارى سازد؛ گذشتگان ما، از جمله قصى بنكلاب را زنده كند تا حقّانيّت تو را از او بپرسيم يا فرشتهاى بر تو بفرستد تا تصديقت كند و به تو باغها و قصرها و گنجها بخشد تا به تو ايمان آوريم. در پى اين درخواستها، آيات 90 تا 96 اسراء/17 نازل شد و با ردّ خواستههاى آنان، علّت ايمان نياوردن مشركان را اين امر دانست كه پيامبر بشرى مانند آنان است: «وقالوا لَننُؤمِنَ لَكَ حتّى...»
4. بلاذرى نزول آيه 3 زمر/39 را در شأن ابوالبخترىدانسته[49] كهگمان مىكرد بتپرستىاش براى تقرّب به خدا است: «...والَّذينَ اتَّخذوا مِن دونهِ أولياءَ ما نَعبُدُهم إلاّ لِيُقَرِّبونا إلى اللّهِ زُلفى إنّ اللّهَ يَحكمُ بينَهم فى ما هُم فيه يختلفونَ ... = ... و كسانى كه به جاى خداوند، اوليايى براى خود گرفتهاند؛ [به اين بهانه]كه ما آنها را نمىپرستيم، جز براى اينكه ما را [هرچه بيشتر]به خدا نزديك گردانند؛ البتّه خدا ميان آنان درباره آن چه برسر آن اختلاف دارند، داورى خواهد كرد...».
5. در نقلى از ابنعباس، مقصود از «إنّ الإنسـن» در آيه 66 حج/22 كه انكاركننده نشانههاى قدرت و وحدانيّت خداوند است، گروهى از مشركان از جمله ابوالبخترى است[50]:«وهُو الَّذى أَحياكُم ثُمّ يُميتُكم ثمّ يُحيِيكم إنّ الإنسـنَ لكَفورٌ = او است كه شما را زندگى بخشيد؛ سپس شما را مىميراند؛ سپس زندگى [نو]مىدهد. به حقيقت كه انسان سخت ناسپاس است».
6. قرطبى در نقل ديگرى، بدكاران (يَعمَلونَ السَّيِّئات) را در آيه 4 عنكبوت/29 گروهى از سران مشرك قريش از جمله ابوالبخترى دانسته است:«أمحسِبَ الَّذينَ يَعملونَ السَّيّئاتِ أن يَسبِقونا سآءَ ما يَحكُمونَ = آيا كسانىكه كارهاى بد مىكنند، مىپندارند كه بر ما پيشى خواهند جست؟ چه بد داورى مىكنند».
7. در نقل ديگرى از ابنعبّاس، (الَّذينَ أَجرَموا) در آيه 29 مطففين/83 سران مشرك قريش از جمله ابوالبخترى دانسته شده است كه به استهزا*، تحقير و سرزنش مؤمنان پرداختند:[51]«إنَّ الَّذينَ أجرَموا كانوا مِنالَّذينَ ءَامنوا يَضحَكونَ».
8. در آيه 30 انفال/8 خداوند از توطئه سران مشرك مكّه در دارالندوه بر ضدّ پيامبر كه در آن جا پيشنهاد قتل، اخراج يا حبس پيامبر داده شد، پرده برداشته است: «وإذ يَمكرُبِكَ الَّذين كَفروا لِيثبتوكَ أو يَقتلوك أو يُخرجوك و يَمكُرونَ و يَمكُرُ اللّهُ و اللّهُ خَيرُ المـكرينَ.» بنابه گزارش عدهاى از مفسّران، پيشنهاد اخراج پيامبر از سوى ابوالبخترى مطرح شد؛[52] ولى ميبدى پيشنهاد ابوالبخترى را حبس پيامبر نقل كرده است.[53]
9. عدّهاى، ابوالبخترى را از جمله اطعام كنندگان سپاه مشركان در جنگ بدر دانستهاند كه خداوند آيه 36 انفال/8 را درباره آنان نازل كرد[54]:«إنّ الَّذين كَفروا يُنفِقونَ أمولَهم لِيَصُدّوا عَن سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثمّ تَكونُ عَليهم حَسرَةً ثمّ يُغلَبونَ والَّذين كَفَروا إلى جَهَنَّمَ يُحشَرونَ = بىگمان كسانىكه كفر ورزيدند، اموال خود را خرج مىكنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند؛ پس به زودى [همه]دارايى خود را هزينه مىكنند؛ آنگاه حسرتى براى آنان خواهد شد؛ سپس مغلوب مىشوند و كسانى كه كفر ورزيدند، به سوى دوزخ گرد آورده خواهند شد». قرطبى به نقل از ابنعبّاس، آيه 1 محمّد/47 را نيز در همين بارهدانسته است: «الَّذين كَفروا و صَدّوا عن سبيلِ اللّهِ أضَلَّ أعملَهم = كسانىكه كفر ورزيدند و مردم را از راه خدا بازداشتند، خدا اعمال آنان را تباه خواهد كرد».[55]
منابع:
اسبابالنزول، واحدى؛ اسدالغابة فى معرفة الصحابه؛ انسابالاشراف؛ تاريخ الامم و الملوك، طبرى؛ التبيان فىتفسير القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ دلائلالنبوه، بيهقى؛ السير و المغازى، ابناسحاق؛ السيرة النبويّه، ابنهشام؛ الطبقات الكبرى؛ كشفالاسرار و عدّةالابرار؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المغازى؛ نسب قريش.الله مراد انصارى جيرفتى
[36] المغازى، ج1، ص149؛ سيره ابنهشام، ج2، ص631؛ تاريخ طبرى، ج1، ص542.
[37] انساب الاشراف، ج1، ص165؛ نسب قريش، ص213؛ اسدالغابه، ج1، ص223ـ224.
[38] نسب قريش، ص213.
[39] المغازى، ج1، ص80؛ الطبقات، ج1، ص164.
[40] نسب قريش، ص213.
[41] السير و المغازى، ص161؛ تاريخ طبرى، ج1، ص550.
[42] السير و المغازى، ص161.
[43] همان، ص165و167.
[44] المغازى، ج1، ص80؛ سيره ابنهشام، ج2، ص629؛ دلائل النبوه، ج3، ص140 و 141.
[45] سيره ابن هشام، ج2، ص629و630.
[46] قرطبى، ج10، ص39.
[47] السير و المغازى، ص147 و 148؛ سيره ابنهشام، ج1، ص264؛ تاريخ طبرى، ج1، ص543.
[48] التبيان، ج8، ص543 و 544؛ مجمعالبيان، ج8، ص725ـ728.
[49] انسابالاشراف، ج1، ص166.
[50] قرطبى، ج12، ص62.
[51] قرطبى، ج 19، ص 175.
[52] التبيان، ج5، ص109؛ مجمعالبيان، ج4، ص826.
[53] كشفالاسرار، ج4، ص33.
[54] اسبابالنزول، ص195؛ كشفالاسرار، ج4، ص43؛ مجمعالبيان، ج4، ص832.
[55] قرطبى، ج16، ص148.