جحيم:از نام هاى دوزخ يا از طبقات آن
جحيم از ماده «ج ـ ح ـ م» به معناى آتش شعله ور، سوزان[1] و متراكم[2] است. اين واژه 27 بار در قرآن به كار رفته است كه 26 مورد آن درباره دوزخ و يك مورد، (صافّات/ 36، 97) اشاره به آتشى است كه نمرود براى مجازات ابراهيم عليه السلام برافروخت.طبق نظر مشهور، جحيم از نام هاى دوزخ است[3] و ظاهر آياتى كه در آن ها كلمه «جحيم» به كار رفته همين مطلب را تأييد مى كند؛ مانند 12 تكوير/81، 91 شعراء/26 و 18 طور/52. به كار رفتن واژه جحيم در آيات ياد شده در برابر جنت نشان مى دهد كه مراد از جحيم، دوزخ است؛ اما براساس برخى روايات جحيم نام طبقه اى از طبقات يا درى از درهاى دوزخ است؛ طبقه اول[4]، چهارم[5]، پنجم[6] يا هفتم.[7]در روايات مربوط به طبقات دوزخ، در برخى تعبير به «طبقه» و در برخى ديگر تعبير به «باب» آمده است. شايد وجه جمع ميان آن ها اين باشد كه مراد از باب همان طبقه و اين از قبيل اطلاق نام جزء بر كل است.در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه سوره هاى حواميم 7 تا و دوزخ هم داراى 7 در است كه دَرِ هفتم آن جحيم است. هريك از حواميم در قيامت بر درى از درهاى دوزخ مى ايستد و مى گويد: خدايا! كسى را كه به من ايمان آورده و مرا قرائت كرده است از اين در، به دوزخ درنياور.[8]طبق نظر برخى مفسران، دوزخ داراى 7 در و دركه است كه به ترتيب دركه نخست جايگاه مؤمنان گناهكار است كه به اندازه عمر و اعمالشان كيفر مى گردند. دركه دوم، جايگاه يهوديان، دركه سوم جايگاه مسيحيان، دركه چهارم جايگاه صابئان، دركه پنجم جايگاه مجوس، دركه ششم كه همان جحيم است جايگاه مشركان عرب: «واِنَّ الفُجّارَ لَفى جَحيم» (انفطار/82،14) و دركه هفتم جايگاه منافقان است: «اِنَّ المُنـفِقينَ فِى الدَّركِ الاَسفَلِ مِنَ النّارِ».[9](نساء/4،145)گفتنى است كه قرآن كريم از چند گروه به عنوان گرفتاران عذاب جحيم ياد كرده است كه عبارت اند از كافران و تكذيب گران آيات خدا (مائده/ 5،10، 85؛ حديد/57، 19؛ واقعه/ 56، 92 ـ 94؛ مزمّل/ 73، 12)، مشركان و بت پرستان (توبه/ 9، 113؛ صافّات/ 37، 161 ـ 163)، كسانى كه براى نابودى و محو آيات خدا تلاش مى كنند (حجّ/22، 51)، گمراهان (شعراء/26، 91؛ واقعه/ 56، 92 ـ 94)، ظالمان (صافّات/ 37، 22 ـ 23، 63 ـ 64)، منكران معاد و قيامت (صافّات/37، 55؛ مطفّفين/ 83، 11 ـ 16)، گناهكاران (دخان/ 44، 44 ـ 47)، اصحاب شمال (حاقّه/69، 25 ـ 31)، طغيانگران و دنياطلبان (نازعات/ 79، 37 ـ 39) و فاجران و بدكاران. (انفطار/82، 14)منابع
التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تفسير روح البيان، بروسوى (م. 1137 ق.)، بيروت، دارالفكر؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414 ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مستدرك الوسائل، النورى (م. 1320 ق.)، بيروت، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1408 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ نثر طوبى، الشعرانى (م. 1393 ق.)، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1398 ق.سيد كمال الدين مير محمدى[1]. مجمع البحرين، ج 1، ص 347؛ مفردات، ص 187؛ نثر طوبى، ج 1، ص 125، «جحم».[2]. جامع البيان، ج 23، ص 89.[3]. مجمع البيان، ج 10، ص 573؛ روح البيان، ج 10، ص 330؛ التحقيق، ج 2، ص 57؛ لسان العرب، ج 2، ص 189، «جحم».[4]. تفسير قمى، ج 1، ص 406.[5]. مجمع البيان، ج 6، ص 519[6]. مجمع البيان، ج 6، ص 519[7]. الدرالمنثور، ج 5، ص 81؛ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 218.[8]. الدر المنثور، ج 5، ص 81.[9]. مجمع البيان، ج 6، ص 520؛ كشف الاسرار، ج 5، ص 317 - 318.