توبه:بازگشت به سوى خدا
توبه بر اساس لغت اگر با حرف «اِلى» متعدى شود، به معناى بازگشت بنده از گناه به اطاعت خداوند و چنانچه با حرف «على» متعدى گردد، به معناى بازگشت خدا به سوى بنده به يكى از اين دو صورت است: 1. موفق كردن عبد به توبه؛ 2. قبول توبه وى.[1] (=>تواب)توبه در اصطلاح متكلمان، پشيمانى انسان از ارتكاب عمل ناپسند (گناه يا هر فعل مكروه يا مباحى كه بهتر از آن را مى توان انجام داد) به جهت زشتى آن (نه ترس از آبرو يا بيمارى و...) و در نتيجه ترك كردن آن كار در حال و نيز عزم قاطع بر عدم بازگشت به آن در آينده است.[2]براى تحقق توبه صيغه و عبارت خاصى تشريع نشده است، چنان كه اين مطلب از اختلاف روايات و نيز سخنان مفسران ذيل آيه 37 بقره/2 به دست مى آيد.[3]توبه و واژه هاى أوْبه، انابه، تقوا و استغفار معنايى نزديك هم دارند و ميان آن ها تفاوت هايى هم هست؛ «اَوْبه» به معناى مطلق بازگشتن به اصل و مرجع است.[4] «اِنابه»، مرتبه بالاتر از توبه است؛ به اين معنا كه توبه رجوع از احكام و تبعات طبيعت به سوى احكام روحانيت و فطرت است و انابه، بازگشت از فطرت و روحانيت به سوى خدا و سفر كردن از بيتِ نفْس به سوى سر منزل مقصود است.[5]«تقوا» با توبه در اصل ترك و اجتناب مشترك هستند؛ اما تقوا اجتناب از گناهى است كه انسان انجام نداده است و تصميم دارد كه هرگز هم آن را انجام ندهد.[6]«استغفار» هم بنا بر قولى به اصلاح گذشته اختصاص دارد[7] و بنا بر نظريه اى مطلق طلب آمرزش است كه گاهى با دعا عملى مى شود و زمانى با توبه و هنگامى با ساير طاعات[8] و بنابر قول سومى استغفار، طلب از خداوند براى ازاله بدى هاست؛ ولى توبه سعى خود انسان در اين مسير است.[9]توبه و مشتقات آن 87 بار در قرآن كريم به كار رفته اند: 24 مورد به صورت هاى مختلف اسمى و 64 بار به اشكال گوناگون فعلى و ثلاثى مجرداند.[10] در اين موارد بيشتر از مطالبى چون وجوب توبه (نور/24، 31؛ تحريم /66، 8)، شرايط پذيرش توبه (نساء/4،17ـ18؛ بقره/2، 159ـ160)، آثار توبه (فرقان/25،70؛آل عمران/3، 86 ـ 89) و ويژگى توبه (تحريم /66،8) سخن به ميان آمده است.وجوب توبه:
قرآن در 7 آيه به صراحت با صيغه امر كه بر وجوب دلالت مى كند به توبه فرمان داده است: «و توبوا اِلَى اللّهِ جَميعـًا اَيُّهَ المُؤمِنونَ لَعَلَّكُم تُفلِحون» (نور/24،31)، «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا توبوا اِلَى اللّهِ». (تحريم/66،8) افزون بر اين، براى اثبات وجوب توبه به رواياتِ متواتر، اجماع و ادلّه عقلى نيز استدلال شده است[11]؛ همچنين از ظاهر ادله وجوب توبه و برخى از روايات و ادلّه ديگر برداشت مى شود كه وجوب توبه فورى است.[12]درباره وجوب توبه پرسش هايى هست كه به مهم ترين آن ها پاسخ داده مى شود:1. آيا توبه از هر گناهى واجب است؟ بيشتر محقّقان بر اين عقيده اند كه توبه تنها از گناهان كبيره و نيز از گناهان صغيره در صورتى كه بر اثر عواملى مانند كوچك شمردن گناه*، تكرار يا اظهار آن و ... حكم كبيره يابند واجب است؛ ولى توبه از ديگر گناهان صغيره به شرط اجتناب از كباير، واجب نيست، زيرا اجتناب از گناهان كبيره سبب بخشيده شدن گناهان صغيره است: «اِن تَجتَنِبوا كَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنهُ نُكَفِّر عَنكُم سَيِّـٔتِكُم...». (نساء/4،31)[13]2. آيا مؤمنان مرتكب گناه كبيره اگر قبل از توبه از دنيا رفته باشند، حتما عذاب مى شوند؟ به نظر برخى طبق آيه «ولَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ يَعمَلونَ السَّيِّـٔتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ اِنّى تُبتُ الـٔنَ ولاَ الَّذينَ يَموتونَ وهُم كُفّارٌ اُولـئِكَ اَعتَدنا لَهُم عَذابـًا اَليما» (نساء/4،78) عذاب ايشان قطعى است؛ ولى اين برداشت درست نيست، زيرا اولاً ممكن است وعيد به عذاب، به كافرانى اختصاص داشته باشد كه پيش از آن ذكر شده اند. ثانيا ممكن است مراد آيه، اعلام اين مطلب باشد كه ما براى آنان عذاب آماده كرده ايم؛ اگر بخواهيم با عدالت رفتار كنيم و نخواهيم از ايشان درگذريم. فايده اين اعلام نيز آن است كه مؤمنان خود را از مكر الهى ايمن ندانند. ثالثا مفادِ «... اُولـئِكَ اَعتَدنا لَهُم عَذابـًا اَليما» صرفا وعيد به عذاب است و نه تنها در آيه مذكور دليل بر حتمى بودن عذاب نيست، بلكه عقلاً هم خُلْف وعيد قبيح نيست.[14]پرسش هاى درخور ديگرى نيز در اين بحث هست؛ نظير اينكه آيا براى هر گناهى توبه اى لازم است يا ترك توبه خود گناهى مستقل است؟ در پاسخ گفته شده است: براى هر گناهى توبه اى مستقل لازم نيست، زيرا اين امكان هست كه انسان از همه گناهانش پشيمان شود ولى متذكر مورد خاصى نيز نباشد.[15] تأخير يا ترك توبه نيز گناه مستقلى نيست، چون اوامر الهى درباره توبه ارائه طريق و ارشاد به حكم عقل است، از اين رو مخالفت با آن ها جز پيامدهاى اصل گناه نتيجه اى ندارد.[16]ضرورت پذيرش توبه:
ظاهر برخى آيات قرآن كريم مانند «اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَى اللّهِ ...» (نساء/4،17) و نيز مدلول التزامى ادله اى كه توبه را بر گنهكاران واجب مى كنند، اين است كه قبول توبه بر خداوند واجب باشد و گرنه در مواردى كه توبه پذيرفته نمى شود لازم مى آيد كه فرمان الهى به توبه لغو و عبث باشد و صدور عبث از خداوند حكيم محال است. اين ضرورت به معناى واجب بودن «بر» خداوند نيست، بلكه خداوند خود پذيرش توبه را از روى رحمت بر خويش واجب كرده است:«كَتَبَ رَبُّكُم عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ...» (انعام/6،59)، چنان كه ذكر وصف «رحيم» بعد از «غفور» و «توّاب» در موارد فراوانى از آيات قرآن كريم نظير «اِلاَّ الَّذينَ تابوا واَصلَحوا وبَيَّنوا فَاُولـئِكَ اَتوبُ عَلَيهِم واَنَا التَّوّابُ الرَّحيم» (بقره/2،160) و «مَن عَمِلَ مِنكُم سوءًا بِجَهــلَةٍ ثُمَّ تابَ مِن بَعدِهِ واَصلَحَ فَاَنَّهُ غَفورٌ رَحيم» (انعام/6،54) گوياى اين است كه قبول توبه خطاكاران نه از روى الزام و اجبار بلكه از سر احسان و كرم است.[17]بر اين اساس در برخى آيات قرآن براى تمام گناهان وعده پذيرش توبه آمده است: «قُل يـعِبادِىَ الَّذينَ اَسرَفوا عَلى اَنفُسِهِم لاتَقنَطوا مِن رَحمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغفِرُ الذُّنوبَ جَميعـًا» (زمر/39،53)، چنان كه در آيه 82 طه/20 مطلقا درباره توبه از هر گناهى وعده پذيرش و آمرزش آمده است: «... اِنّى لَغَفّارٌ لِمَن تابَ وءامَنَ وعَمِلَ صــلِحـًا ثُمَّ اهتَدى» و از آنجا كه خلف وعده از خداوند حكيم قبيح و محال است، عقل به شكلى قطعى به لزوم پذيرش توبه حكم مى كند.[18]گفتنى است وعده پذيرش توبه براى ايجاد اميد در دل گنهكاران است. در قلمرو تربيت تنها ترساندن كافى نيست، بلكه كنار آن بايد اميد* را هم پرورش داد، چنان كه از عناصر مهم دعوت انبيا انذار و تبشير است.[19] (انبياء/21، 90؛ هود/11، 2)از روايات فراوانى نيز برمى آيد كه پذيرش توبه از وعده هاى قطعى خداوند است[20] و نيز از هر گناهى پذيرفته مى شود[21]، بر اين اساس، توبه كافر نيز پذيرفتنى است، چنان كه معناى توبه در آيه «... لِلَّذينَ يَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهــلَةٍ ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريبٍ» (نساء/4،17) اعم از توبه از شرك و غير شرك است، چون در آيه بعدى: «... و ليست التوبة...» حال مؤمن و كافر هر دو را بازگو مى كند، بنابراين كافر هم مانند مؤمن فاسق از مصاديق «الَّذينَ يَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهــلَةٍ» است. آرى، آيات و رواياتى توبه از برخى گناهان نظير شرك، اصرار بر كفر پس از ايمان و بدعتگذارى در دين را پذيرفته نمى دانند؛ امّا در همه اين موارد يا توبه صورى بوده است نه واقعى تا پذيرفته شود يا توبه در ظرف قبول انجام نگرفته است[22]، زيرا توبه كه به معناى رجوع اختيارى از نافرمانى به اطاعت و بندگى است تنها در ظرف اختيار كه همان حيات دنياست شدنى است[23]، چنان كه در تفسير آيه «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا بَعدَ ايمـنِهِم ثُمَّ ازدادوا كُفرًا لَن تُقبَلَ تَوبَتُهُم و اُولـئِكَ هُمُ الضّالّون» (آل عمران/3،90) علت عدم قبولى توبه (به قرينه فقره «و اُولـئِكَ هُمُ الضّالّون» ) عدم وقوع توبه با اخلاص دانسته شده است، چنان كه در ذيل همين آيه روايتى هست كه طبق آن، گروه ياد شده در آيه توبه نمى كنند، مگر هنگام مرگ و ديدن احوال آخرت كه بر اثر يأس از حيات دنيا و ترس از آخرت مجبور به توبه مى شوند.[24]اگرچه توبه از تمام گناهان لازم است، توبه از برخى گناهان نيز صحيح است، زيرا گناهان از نظر قبح و زشتى و پيامدهاى آن ها مختلف اند و عوامل خارجى و روانى نيز در تصميم گيرى هاى خوب و بد انسان مؤثر، بنابراين همان گونه كه انسان در مقام ارتكاب گناه ممكن است مرتكب بعضى از گناهان شود، در مقام پشيمانى و توبه نيز ممكن است از برخى گناهان توبه كند و اساسا شدنى نيست كه انسان هاى معمولى در يك لحظه آن چنان پاك و وارسته شوند كه پيوند خود را با هر گونه گناهى بگسلند. براى صحت اين توبه مى توان از آيه«كَتَبَ رَبُّكُم عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ اَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُم سوءًا بِجَهــلَةٍ ثُمَّ تابَ مِن بَعدِهِ واَصلَحَ فَاَنَّهُ غَفورٌ رَحيم» (انعام/6،54) كمك گرفت، چون كلمه «سوء» به صورت نكره آمده و به حسب ظاهر مفيد آن است كه اگر كسى يك بدى انجام بدهد و از آن توبه كند توبه اش پذيرفته مى شود. افزون بر آنكه لازمِ رحمت گسترده الهى هم آن است كه توبه از برخى از گناهان را نيز بپذيرد.[25]ظرف توبه و شرايط پذيرش آن:
برخى از مفسران به استناد آيات 17 ـ 18 نساء/4 با احترازى دانستن دو قيد «بِجَهالَة» و «ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريبٍ»[26]پذيرش توبه را در گرو دو شرط دانسته اند: 1. گناه كردن از روى جهالت باشد نه عناد و استكبار. 2. قبل از فرا رسيدن زمان مرگ باشد: «اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ يَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهــلَةٍ ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريب ... ولَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ يَعمَلونَ السَّيِّـٔتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ اِنّى تُبتُ الـٔنَ ولاَ الَّذينَ يَموتونَ و هُم كُفّار...». به نظر مى رسد كه قيد «بِجَهالَة» در آيه نخست توضيحى[27] و بدين معناست كه هركس مرتكب هر گناهى مى شود، گونه اى جهالت او را به آن وادشته است، هرچند آگاهانه و از سر عناد باشد، زيرا كسى كه با علم به زشتى عمل و پيامدهاى دنيوى و اخروى آن باز هم به ارتكاب گناه اقدام مى كند، در حقيقت، فاقد عقل عملى بوده، گرفتار نوعى جهالت است. قيد «ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريبٍ» نيز بيانگر موضوع توبه و ظرف آن است، چون توبه به معناى بازگشت بنده به خداوند است و در نتيجه توبه خداوند نيز پذيرش اين بازگشت است و آن هنگامى تحقق مى يابد كه بنده داراى تكليف و اختيار باشد، بنابراين با مشاهده مرگ و برداشته شدن قلم تكليف از او موضوع توبه رخت برمى بندد.[28]بر اين اساس و نيز به استناد روايات مستفيض مى توان گفت كه توبه انسان تا لحظاتِ پايانى حيات هم پذيرفته مى شود و خداى متعالى دَرِ توبه را بر روى خطاكاران تا زمانى كه جان ايشان به گلوگاه مى رسد نيز گشوده و اين سخن، مقبول جمهور مفسّران است.[29]برخى مراد از قيد «... ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريبٍ ...» را وقوع توبه در زمانى دانسته اند كه عرفا نزديك به زمان وقوع معصيت باشد، بنابراين توبه در غير اين زمان پذيرفته نمى شود[30]؛ اما اين نظر درست نيست، زيرا اولاً از حصر «اِنَّما» در آيه نخست اين معنا به دست مى آيد كه اين دو آيه با هم در مقام بيان ضابطه اى كلى براى قبول توبه هستند. ثانيا اين قول موجب فاسد شدن معناى آيه بعدى مى شود كه در آن تنها به دو مورد از توبه هاى نامقبول (توبه اى كه تا زمان فرا رسيدن مرگ* به تأخير افتد و توبه كافر، پس از مرگ) اشاره شده است، در حالى كه بنابر قول ياد شده بايد مصاديق ديگرى نيز براى عدم پذيرش توبه باشد.در پاسخ به اين پرسش كه چرا از فرصت توبه، با اينكه طولانى به نظر مى رسد، به «قريب» ياد شده؟ وجوهى ذكر شده است: 1. اَجل هركسى حتما خواهد رسيد و هرآنچه سرانجام مى رسد نزديك است. 2. احتمال رسيدن اجل در هر لحظه وجود دارد و چيزى كه تا اين مقدار انتظارش مى رود، به قريب متصف مى شود.[31]در پذيرش توبه از برخى گناهان، شروط خاصى دخالت دارند؛ مانند توبه از گناهِ كتمان آيات روشن الهى كه قبولى آن نيازمند اظهار حقيقت است: «اِنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما اَنزَلنا مِنَ البَيِّنـتِ والهُدى مِن بَعدِ ما بَيَّنّـهُ لِلنّاسِ فِى الكِتـبِ اُولـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ و يَلعَنُهُمُ اللّـعِنون * اِلاَّ الَّذينَ تابوا واَصلَحوا وبَيَّنوا فَاُولـئِكَ اَتوبُ عَلَيهِم ...» (بقره/2، 159 ـ 160)، چنان كه بيشتر مفسران اين آيه را مربوط به برخى از علماى يهود و نصارا دانسته اند كه بشارت هاى مربوط به ظهور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را كه در كتاب هاى آسمانى آنان آمده بود كتمان مى كردند.[32] شايد بتوان همه شروط اختصاصى را تحت عنوان «باز گرداندن و اَداى حق الله و حق الناس» گرد آورد.شرايطى نيز براى كمال توبه هست؛ شرايطى كه بى آن ها توبه محقّق مى شود ولى كامل نيست. اين شرايط بسيارند و در روايات با عبارات مختلفى به آن ها اشاره شده است؛ مانند اينكه زحمت طاعت را به خود بچشاند، چنان كه لذت گناه را چشيده است و نيز گوشتى را كه از راه حرام بر بدنش روييده است با غم و اندوه از بين ببرد، تا آنجا كه پوست به استخوان بچسبد و از نو گوشت برويد.[33]توبه صحيح و كامل بسيار دشوار است و به رياضت هاى علمى و عملى نياز دارد، زيرا ارتكاب گناهان به ويژه كبائر، انسان را از ياد توبه غافل مى كند، بنابراين بهار توبه ايام جوانى است كه بار گناهان و ظلمت باطنى كمتر و شرايط توبه آسان تر است.[34]آثار توبه
1. تبديل سيئات به حسنات:
«اِلاّ مَن تابَ وءامَنَ وعَمِلَ عَمَلاً صــلِحـًا فَاُولـئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّـٔتِهِم حَسَنـت» (فرقان/25،70)؛ به اين معنا كه وقتى بر اثر توبه، ريشه هاى شرك و گناه از زمين دل انسان بركَنده و به جاى آن بذر ايمان و عمل صالح كاشته مى شود، محصول كار انسان نيز از سيئات به حسنات بدل مى شود.[35]2. رهايى از لعنت خدا و خلق و برخوردارى از هدايت و رحمت الهى:
آنان كه بعد از ايمان آوردن به خدا و شهادت به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله كفر ورزند و مرتد شوند، از هدايت خدا محروم و دچار لعنت وى، فرشتگان و مردم و نيز مستحق جهنّم و عذاب ابدى خواهند شد، مگر از ارتداد توبه كنند و به اصلاح خويش بپردازند: «كَيفَ يَهدِى اللّهُ قَومـًا كَفَروا بَعدَ اِيَمـنِهِم ...* اُولـئِكَ جَزاؤُهُم اَنَّ عَلَيهِم لَعنَةَ اللّهِ والمَلـئِكَةِ والنّاسِ اَجمَعين * اِلاَّ الَّذينَ تابوا مِن بَعدِ ذلِكَ و اَصلَحوا فَاِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيم». (آل عمران/3،86 - 89)3. بهره مندى از استغفار حاملان عرش:
«اَلَّذينَ يَحمِلونَ العَرشَ ومَن حَولَهُ ... يَستَغفِرونَ لِلَّذينَ ءامَنوا رَبَّنا وسِعتَ كُلَّ شَى ءٍ رَحمَةً و عِلمـًا فَاغفِرلِلَّذينَ تابوا واتَّبَعوا سَبيلَكَ وقِهِم عَذابَ الجَحيم». (غافر/40،7)4. محبوب خدا شدن:
«اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّ بينَ...». (بقره/2،222) در ادعيه و روايات نيز از خداوند با اسم شريف محب التوابين ياد شده است.[36]5. بهشتى شدن:
«اِلاّ مَن تابَ و ءامَنَ و عَمِلَ صــلِحـًا فَاُولـئِكَ يَدخُلونَ الجَنَّة». (مريم/19،60)6. برخوردارى از نعمت هاى بهشتى و عنايات ويژه خدا:
«لَهُم ما يَشاءونَ فيها و لَدَينا مَزيد». (ق/50،35) آثار ديگرى نيز براى توبه از خصوص برخى گناهان مى توان ذكر كرد؛ از جمله تملك سرمايه در صورت توبه از رباخوارى (بقره/2،279)، ارتفاع حكم به فسق و پذيرفته نشدن شهادت در صورت توبه از قذف زنان پاكدامن (نور/24،4 ـ 5)، قطع كيفر عاملان فحشاء در صورت توبه و اصلاح (نساء/4،16) و سقوط حدود چهارگانه (كشته شدن، مصلوب شدن، قطع شدن دست و پاى مخالف و تبعيد شدن) از مفسدانى كه قبل از دستگير شدن توبه كنند (مائده/5،33 ـ 34)؛ همچنين سقوط عذاب اخروى از محاربان در صورت توبه قبل از دستگير شدن. (مائده/5،33 - 34)توبه انبيا و اوصيا:
قرآن كريم همه اهل ايمان را به توبه دستور داده: «توبوا اِلَى اللّهِ جَميعـًا اَيُّهَ المُؤمِنون» (نور/24،31)، پس توبه وظيفه اى عمومى است و همه مكلّفان حتى پيامبران را در برمى گيرد[37]، چنان كه در قرآن كريم به توبه برخى از پيامبران مانند حضرت آدم عليه السلام : «فَتَلَقّى ءادَمُ مِن رَبِّهِ كَلِمـتٍ فَتابَ عَلَيه» (بقره/2،37)، حضرت يونس عليه السلام : «وَذَا النّونِ اِذ ذَهَبَ مُغـضِبـًا ... فَنَـادى فِى الظُّـلُمـتِ اَن لا اِلـهَ اِلاّ اَنتَ سُبحـنَكَ اِنّى كُنتُ مِنَ الظّــلِمين» (انبياء/21،87) و حضرت موسى عليه السلام : «فَلَمّا اَفاقَ قالَ سُبحـنَكَ تُبتُ اِلَيكَ ...» (اعراف/7،143) اشاره شده است.هدف توبه پاك شدن روح از آلودگى گناهان است، پس توبه پيامبران و اولياى الهى كه از گناه پيراسته اند براى چيست؟ پاسخ اين است كه انتظارات از هركس به شأن و مرتبه، امكانات و توانايى هاى او بستگى دارد؛ چه بسا كارى از كسى ادب و محبت ولى از ديگرى عين بى ادبى و نامهربانى به شمار مى آيد و از آنجا كه امامان و پيامبران عليهم السلام مستقيما با مبدأ جهان هستى مرتبط و از انوار علوم بى كران الهى بهره مندند و حقايق بسيارى برايشان آشكار است كه بر ديگران پنهان است و به اندازه اى به خدا نزديك اند كه لحظه اى هم غفلت از او و اشتغال به مباحات براى آن ها خطا و لغزش به حساب مى آيد، تعجبى نيست كه كارهاى مباح و مكروه ديگران براى ايشان گناه شمرده شود[38]، بنابراين سنخ گناه و توبه انبياء و اولياى الهى با گونه گناه و توبه افراد عادى متفاوت است و از همين رو «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در هر شبانه روز 100 بار توبه و استغفار مى كردند، بى آنكه گناهى مانند گناهان ديگران مرتكب شده باشند.[39]از سوى ديگر، توبه كه همان پشيمانى و انقطاع از گناه است، جز با نابودى ريشه ارتكاب گناهان مانند صفات ناپسند نفسانى، جهل و نادانى و غفلت محقّق نمى شود و از آنجا كه انسان حتى اگر گناهى هم نكرده باشد، هيچ گاه از زمينه هاى لغزش و ارتكاب گناه خالى نيست، وجوب توبه نه تنها عمومى بلكه دائمى هست. اين وجوب، اعمّ از وجوب شرعى است، زيرا توبه از برخى گناهان، مانند ترك واجبات و ارتكاب محرمات، واجب شرعى است؛ به اين معنا كه تارك آن، مستحق عذاب است؛ امّا وجوب توبه در برخى موارد مانند توبه از غفلت، به معناى شرط لازم براى رشد و نزديكى بيشتر به خداوند است.[40]توبه نصوح:
در قرآن كريم تنها يك جا توبه وصف شده است: «توبوا اِلَى اللّهِ تَوبَةً نَصوحـًا». (تحريم/66،8) در معناى توبه نصوح دو احتمال هست: 1. از آنجا كه نُصح در لغت عرب به معناى خاص است، توبه نصوح توبه اى است كه تنها براى رضاى خداوند انجام مى گيرد و از هر انگيزه ديگرى پيراسته و خالص است. 2. چون نصح در لغت به معناى دوختن هم آمده، توبه نصوح توبه اى است كه دين انسان را كه گويا بر اثر گناه مانند پارچه اى پاره پاره شده، مى دوزد و ترميم و اصلاح مى كند.[41]در روايات، توبه نصوح با عباراتى گوناگون معرفى شده است كه مضمون آن ها گوياى قوّت و استحكام بالاى اين توبه است؛ مانند اين روايت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه توبه نصوح آن است كه شخص توبه كند و ديگر هرگز به گناه باز نگردد، چنان كه شير هرگز به پستان بازنمى گردد.[42]منابع
اوائل المقالات، المفيد (م. 413 ق.)، به كوشش الانصارى، بيروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ التوبة والانابه، ابن قيم الجوزية (م. 751 ق.)، به كوشش محمد عمر و عبدالله بدران، دمشق، دارالمكتبى، 1420 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ جامع السعادات، محمد مهدى النراقى (م. 1209 ق.)، به كوشش كلانتر، بيروت، اعلمى، 1408 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ حق اليقين، الشبّر (م. 1242 ق.)، تهران، اعلمى، عرفان، 1352 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ روان جاويد، ميرزا محمد ثقفى تهرانى (م. 1406 ق.)، تهران، برهان، 1358 ش؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دار الفكر، 1417 ق؛ شرح چهل حديث، امام خمينى قدس سره(م. 1368 ش.)، تهران، نشر آثار امام قدس سره، 1376 ش؛ صحيفه سجاديه، على بن الحسين عليه السلام (م. 95 ق.)، ترجمه: شيروانى، دار الفكر، 1379 ش؛ كشف المراد، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش حسن زاده آملى، قم، نشر اسلامى، 1419 ق؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ المجتنى من دعاء المجتبى، ابن طاوس (م. 664 ق.)، به كوشش صفاءالدين بصرى؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ المحجة البيضاء، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى؛ المصباح المنير، الفيومى (م. 770 ق.)، قم، دارالهجرة، 1405 ق؛ معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م. 395 ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ المنجد فى اللغه، لويس معلوف (م. 1946 م.)، بيروت، دارالمشرق، 1996 م؛ منشور جاويد (تفسير موضوعى)، سبحانى، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام ؛ مواهب الرحمن، سيد عبدالاعلى السبزوارى، دفتر آية الله سبزوارى، 1414 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق.مهدى احمدپور[1]. لسان العرب، ج 2، ص 61؛ المنجد، ص 66، «توب»؛ الميزان، ج 18، ص 325.[2]. كشف المراد، ص 566؛ منشور جاويد، ج 8، ص 211.[3]. مواهب الرحمن، ج 2، ص 248؛ مجمع البيان، ج 1، ص 200؛جامع البيان، ج 1، ص 348.[4]. المصباح، ص 29، «آب»؛ مقاييس اللغه، ج 1، ص 152، «اوب».[5]. چهل حديث، ص 272.[6]. جامع السعادات، ج 3، ص 52 - 53.[7]. التوبة والانابه، ص 207 - 210.[8]. الفروق اللغويه، ص 48.[9]. التفسير الكبير، ج 17، ص 181.[10]. المعجم الاحصائى، ج 1، ص 389.[11]. مواهب الرحمن، ج 2، ص 235 - 236؛ حق اليقين، ج 2، ص 196 - 197؛ جامع السعادات، ج 3، ص 56 - 57.[12]. مواهب الرحمن، ج 2، ص 236 - 237.[13]. بحارالانوار، ج 6، ص 42؛ حق اليقين، ص 206 - 207؛ منشور جاويد، ج 8، ص 223.[14]. مجمع البيان، ج 3، ص 37 - 38؛ التفسير الكبير، ج 10، ص 8؛ روح المعانى، ج 4، ص 77.[15]. كشف المراد، ص 572.[16]. منشور جاويد، ج 8، ص 222 - 223؛ التوبة والانابه، ص 156؛ روح المعانى، ج 15، ص 236.[17]. التفسير الكبير، ج 13، ص 4.[18]. الميزان، ج 4، ص 238.[19]. همان، ص 246؛ منشور جاويد، ج 8، ص 216.[20]. الميزان، ج 4، ص 238.[21]. كنز العمال، ج 4، ص 210.[22]. مواهب الرحمن، ج 2، ص 441 - 443.[23]. الميزان، ج 4، ص 250.[24]. مجمع البيان، ج 2، ص 791؛ الميزان، ج 4، ص 243.[25]. منشور جاويد، ج 8، ص 232 - 236؛ جامع السعادات، ج 3، ص 81 - 82.[26]. الميزان، ج 4، ص 240.[27]. همان، ص 241.[28]. روان جاويد، ج 2، ص 31.[29]. الميزان، ج 4، ص 240؛ اوائل المقالات، ج 4، ص 85؛ مواهب الرحمن، ج 2، ص 243 - 244.[30]. تفسير المنار، ج 4، ص 444.[31]. التفسير الكبير، ج 10، ص 5.[32]. مجمع البيان، ج 1، ص 443.[33]. چهل حديث، ص 277 - 280.[34]. همان، ص 272 - 274.[35]. الدرالمنثور، ج 5، ص 145؛ الميزان، ج 15، ص 242.[36]. صحيفه سجاديه، دعاى 38، ص 190؛ المجتنى من دعاء المجتبى، ص 63.[37]. منشور جاويد، ج 8، ص 226.[38]. همان، ص 226 - 230؛ حق اليقين، ج 2، ص 197.[39]. جامع السعادات، ج 3، ص 64.[40]. همان، ص 61؛ المحجه البيضاء، ج 7، ص 18 - 20.[41]. منشور جاويد، ج 8، ص 242؛ تفسير قرطبى، ج 18، ص 129 - 130؛ مجمع البيان، ج 10، ص 477 - 478.[42]. مجمع البيان، ج 10، ص 477؛ البرهان، ج 5، ص 425.