تنبيه:آگاه ساختن، هشدار دادن
تنبيه مصدر باب تفعيل از ريشه «ن ـ ب ـ ه» است. اين واژه كه ابتدا به معناى بيدار كردن به كار مى رفته[1]، به مرور زمان و پس از ورود به زبان فارسى افزون بر كاربرد در معناى بيدار كردن، معانى هوشيار كردن و آگاه كردن پس از غفلت را نيز به خود گرفته است. سپس در كاربرد مجازى و در عرف عام، چوب يا كتك زدن، سياست كردن كوته انديشان[2] و تأديب و گوشمال دادن را نيز تنبيه گفته اند.[3] امروزه اصطلاح تنبيه بيش از هر چيز به حوزه علوم تربيتى و روان شناسى و به ويژه به مبحث «تقويت كننده هاى منفى» اختصاص داشته، تعريفى خاص يافته است. روان شناسان، به كارگيرى محرك ناراحت كننده براى كاستن از احتمال وقوع رفتارى نامطلوب را تنبيه مى نامند[4] كه عموما در پى رفتارى ناشايست صورت مى پذيرد.[5]زيربناى تربيت اسلامى، رحمت، گذشت، ارشاد، نصيحت و بشارت است و جايگاه تنبيه و مجازات ـ كه خود جلوه اى از دوستى و محبت براى اصلاح و تربيت است و نه ابزار انتقامجويى ـ در مراحل بعدى و تنها به صورت عامل بازدارنده از انحراف و ناهنجارى مطرح است.[6]برخلاف برخى نظام هاى تربيتى، از نظر اسلام و قرآن، اصل تنبيه به طور مطلق محكوم نبوده، بلكه در جاى مناسب خود لازم است.[7] تنبيه و مجازات درست و طبق آداب، روشى مناسب براى بيدار كردن، هشيار ساختن و ادب كردن آدمى و جدا كردن او از بدى و كجى بوده، در اصلاح فرد و جامعه نقشى اساسى ايفا مى كند.[8] به علاوه آيات فراوانى از قرآن كريم كه از توبيخ، تهديد و عذاب اقوام و افراد سخن مى گويند و نيز آيات مربوط به حدود و قصاص و تعزيرات، با موضوع تنبيه پيوند دارند كه به ارائه نمونه هايى از آيات در هر بخش بسنده مى شود. يكى از روش هاى بازدارنده خداوند در قرآن، بازگو كردن داستان هاى اقوام، ملل، يا افرادى است كه به علّت سركشى و طغيان و عدم تسليم در برابر اوامر الهى به عذاب ها و عقوبت هاى سخت مبتلا آگاهى آور و هشيار كننده باشند و انسان را از خشم الهى ترسانده، از گناه و سركشى بازدارند؛ به صورت نمونه به موارد زير مى توان اشاره كرد: مجازات ابليس به رانده شدن از بهشت و دورى از رحمت الهى به علت تكبّر و تخلف از فرمان پروردگار و سجده نكردن براى حضرت آدم عليه السلام (ص/38،77)[9]، عذاب قوم نوح و حتى فرزند وى به طوفان و غرق شدن در آب، (هود /11، 25 ـ 48)، عقوبت قوم لوط به بارانى از سنگ (هود /11،82)، تنبيه قوم شعيب به مرگ ناگهانى و بى نام و اثر شدن (هود/11،94 ـ 95)[10]، تنبيه قوم عاد به بادهاى سرد و توفنده به سبب تكبّر و سركشى (فصّلت/41،15 ـ 16)[11]، عذاب قوم ثمود به وسيله صاعقه به علت رويگردانى از هدايت الهى و سركشى در برابر فرمان هاى خداوند متعالى (فصّلت/41، 17)[12]، مرگ فرعون و فرعونيان در دريا (رود نيل) (بقره/2،50)، فرو رفتن قارون و خانه اش در زمين (قصص/28،81) و مسخ شدن گروهى از بنى اسرائيل به صورت ميمون به سبب سرپيچى از فرمان الهى. (اعراف/7، 163 ـ 166)مراحل و روش هاى تنبيه
1. نكوهش و توبيخ لفظى:
تنبيه، مراتب و مراحلى دارد كه از نكوهش و توبيخ زبانى شروع مى شود و در مراحل بعدى بر اساس ضوابطى و در قالبى قانونمند به اقدامات عملى، از جمله برخى گونه هاى تنبيه بدنى، منتهى مى شود.[13] بر اين اساس، آيات گوناگونى كه كافران و گنهكاران را سرزنش يا تهديد كرده، يا اقداماتى عملى، مانند قهر كردن با آن ها يا بكارگيرى برخى تنبيه هاى بدنى درباره آنان را توصيه مى كنند، به اين بحث مربوط اند.در برخى آيات، از محرك هاى لفظى و شيوه بيان مطالب براى تنبيه مخاطبان استفاده شده است؛ به طور مثال: أ. در آيات آغازين سوره عبس/80، لحن كلام الهى حاكى از نوعى توبيخ و تنبيه است و بدين وسيله هشدار مى دهد كه شايسته مؤمنان نيست از كسى به سبب فقر و ظاهر وى روى گردانند؛ چه بسا او انسانى پاك و از مقربان درگاه الهى باشد.[14] ب. در ابتداى سوره تحريم/66 خداوند متعالى، پيامبر صلى الله عليه و آله را از سختگيرى بيش از اندازه و حرام كردن حلال هاى الهى بر خود، نكوهش مى كند[15] كه از نظر برخى مفسران در حقيقت خطاب به برخى ياران پيامبر و از باب كنايه خطاب به پيامبر بيان شده است.[16] ج. آيات 2 ـ 3 صفّ/61 گروهى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه به دروغ داستان هايى براى خود ساخته و آن ها را به صورت افتخارى براى خويش نقل مى كردند، به شدت نكوهش كرده، كار ايشان و هركه را چون ايشان باشد منفور مى خواند.[17] ابراز نارضايتى خداوند از اعمالى چون ظلم، دروغ و خيانت در آياتى با عبارت «اِن اللّه لا يُحبُّ...»، آيات بيانگر انذار و تحذير و موارد فراوان ديگر را مى توان از اين قسم آيات به شمار آورد. (انذار)2. تهديد و ترساندن:
از ديگر محرك هاى بازدارنده كه پس از بشارت و مدارا و به تناسب سماجت و لجاجت مخاطب، در قرآن به كار رفته، تهديد و ترساندن است؛ به طور مثال، خداوند متعالى منافقان بيماردل و شايعه ساز مدينه را تهديد مى كند كه اگر به نشر شايعه و توطئه ضدّ رسول او صلى الله عليه و آله و جامعه نوپاى اسلامى ادامه دهند، پيامبر صلى الله عليه و آله را بر آنان مسلط مى كند تا از مدينه بيرونشان كند. افزون بر اين، به كشته شدن و به دورى از رحمت الهى نيز تهديد مى شوند[18] (60 ـ 61 احزاب/33)؛ همچنين آيه 21 سجده/32 مشركان را به عذاب سخت الهى در آخرت و نيز با چشاندن كمى از عذاب كوچك تر در دنيا تنبيه و تهديد كرده است؛ شايد متنبّه و بيدار گشته، به سوى خدا باز گردند[19]؛ نيز طبق آيه 130 اعراف /7، خشكسالى، قحطى، كمبود محصولات و ساير عذاب*ها و مجازات هاى دنيايى آل فرعون، تهديد و تنبيهى اند از جانب خداوند متعالى بر فرعونيان كه شايد پند گرفته، باز گردند: «لعلّهم يذكرّون».[20]تهديد در آياتى ديگر نيز آمده است؛ مانند 44 حاقّه/69، 21 و 56 آل عمران/3 و 68 توبه /9.ابزار تهديد را برخى از زورگويان و چهره هاى منفى داستان هاى قرآنى، مانند زليخا و فرعون نيز به كار گرفته اند. طبق آيات 25 و 32 يوسف/12 زليخا (همسر عزيز مصر) حضرت يوسف عليه السلام را تهديد كرد كه اگر به خواسته شوم او پاسخ مثبت ندهد، وى را با زندان، تازيانه زدن و خوار شدن در چشم ديگران تنبيه خواهد كرد.[21] طبق بيان آيه 29 شعراء /26، فرعون، حضرت موسى را به زندان تهديد كرد تا به پيروى از خود وادارد. آيه 49 همين سوره، تهديد فرعون به ساحران را نيز چنين بازگو مى كند: اگر به موسى و خداى او بگرويد، دست ها و پاهايتان را برخلاف هم بريده، به دارتان خواهم آويخت.[22]3. قهر و رويگردانى:
از بهترين مراحل و روش هاى تنبيه كه در قرآن كريم و روايات معصومان عليهم السلام به آن توصيه شده و علم روانشناسى، به ويژه در مباحث تربيت فرزند تأكيدى فراوان بر آن مى كند، رويگردانى و قهر و در اوضاع سخت تر، طرد و تبعيد است[23]؛ به طور مثال، بر اساس آيه 97 طه /20، تنبيه سامرى كه در غياب حضرت موسى عليه السلام بنى اسرائيل را به گوساله پرستى فرا خواند، اين بود كه به امر خدا و توصيه حضرت موسى عليه السلام به بنى اسرائيل، كسى با سامرى همسخن، همغذا و همنشين نشد[24] و او را از قوم و ديار بنى اسرائيل راندند و چنان مطرود گرديد كه در گمنامى و غربت مرد.[25] برخى از مفسران با استناد به اين آيه، بر آن اند كه مى توان بدعتگذاران و گناهكاران را از جامعه طرد و با تبعيد*، تنبيه كرد.[26] آيات 95 و 118 توبه/9 و 87 انبياء /21 نيز موارد ديگرى از رويگردانى از مجرمان يا تبعيد آن ها را بيان كرده اند.[27]در روابط خانوادگى نيز اگر همسرى به وظايف زناشويى خويش پايبند نباشد، ابتدا بايد وى را پند و اندرز داد و از پيامدهاى دنيوى و اخروى كردارش ترساند، پس اگر نشوز* را واننهاد مى توان از او كناره گرفت و از همبسترى با وى پرهيز كرد تا به راه آيد.(نك: نساء /4،34)[28]4. تنبيه بدنى:
شديدترين و آخرين روش اِعمال محرك بازدارنده از كار ناشايست، تنبيه بدنى است. كتب تفسيرى و منابع فقهى شيعه و اهل سنت به بررسى جواز اين گونه تنبيه و احكام آن پرداخته و غالبا به آيات 44 ص/38 و 34 نساء/4 استناد جسته اند.[29]آيه 44 ص/38: «و خُذ بِيَدِكَ ضِغثـًا فَاضرِب بِهِ...» به تنبيه جسمى، تصريح دارد. درباره اين آيه داستان هايى گفته شده است؛ امّا بيشتر مفسران آن را به زمانى مربوط دانسته اند كه حضرت ايوب عليه السلام در آزمونى الهى سخت بيمار بود و در آن حال، ابليس به لباس طبيب بر همسرش وارد شد و شرط معالجه وى را اين دانست كه ايوب عليه السلام شفاى خود را از آن طبيب بداند. همسر ايوب عليه السلام نيز آن را پذيرفت. ايوب عليه السلام كه از شنيدن اين ماجرا سخت خشمگين شده بود سوگند ياد كرد كه اگر بهبود يابد همسرش را با زدن 100 ضربه تازيانه، تنبيه و تأديب كند؛ امّا پس از بهبودى، از جانب خداوند اجازه يافت كه به جاى زدن 100 ضربه فقط با يك ضربه به وسيله دسته اى علف، به عهد خود وفا كرده، همسرش را تنبيه كند.[30]اجراى احكام قرآنى «حدود» و «قصاص*» را مى توان نوعى مجازات و تنبيه جسمى مجرمان دانست كه سبب عبرت و پندگيرى ديگران نيز هست؛ به عنوان مثال، آيه 2 نور/24 با تأكيد بر لزوم اجراى حدّ زنا به صورت علنى و در حضور مردم، آن را مايه پندگرفتن و تنبه ديگران مى داند.[31] (=>قصاص) افزون بر موارد فوق، مفسران ذيل برخى از آيات (براى نمونه: نمل/27، 21؛ انفال/8،60)، انواعى از تنبيه را براى حيوانات بيان كرده اند كه محل نقد و بررسى اند و چندان از آيات برنمى آيند.[32]منابع
التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تشويق و تنبيه از ديدگاه قرآن كريم، كبرى كاشانيها، تهران، نشر رامين، 1377 ش؛ تفسير راهنما، هاشمى رفسنجانى و ديگران، قم، دفتر تبليغات، 1373 ش؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ جواهرالكلام، النجفى (م. 1266 ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ خانواده و تربيت كودك، على قائمى، تهران، اميرى؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ زمينه روانشناسى، هيلگارد اتكينسون و ديگران، ترجمه: رفيعى، تهران، ارجمند، 1384 ش؛ سيرى در تربيت اسلامى، مصطفى دلشاد، تهران، نشر و تحقيقات ذكر، 1376 ش؛ عدة الداعى، ابن فهد الحلى (م. 841 ق.)، به كوشش موحد قمى، دار الكتب الاسلامى؛ فرهنگ توصيفى روانشناسى، فرانك برونو، ترجمه: ياسائى، طاهرى، تهران، ناهيد، 1384 ش؛ فرهنگ فارسى، معين (م. 1350 ش.)، تهران، اميركبير، 1375 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، مصطفى البابى، 1385 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ لغت نامه، دهخدا (م. 1334 ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1377 ش؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق.عبدالرضا حداديان[1]. لسان العرب، ج 14، ص 28، «نبه».[2]. لغت نامه، ج 4، ص 6145 - 6146، «تنبيه».[3]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1148، «تنبيه».[4]. زمينه روانشناسى، ج 1، ص 213؛ فرهنگ توصيفى روانشناسى، ص 103.[5]. فرهنگ توصيفى روانشناسى، ص 103.[6]. راهنما، ج 3، ص 369؛ جواهرالكلام، ج 31، ص 202.[7]. خانواده و تربيت كودك، ص 389.[8]. سيرى در تربيت اسلامى، ص 339.[9]. مجمع البيان، ج 8، ص 757.[10]. روض الجنان، ج10، ص259 -279، 320-324.[11]. جامع البيان، ج 24، ص 127 - 128.[12]. التفسير الكبير، ج 27، ص 113.[13]. براى آگاهى بيشتر نك: تشويق و تنبيه، ص 102.[14]. مجمع البيان، ج 10، ص 664.[15]. التفسير الكبير، ج 30، ص 41.[16]. الميزان، ج 20، ص 329.[17]. جامع البيان، ج 28، ص 107؛ مجمع البيان، ج 9، ص 418.[18]. جامع البيان، ج 12، ص 59؛ مجمع البيان، ج 8، ص 581.[19]. مجمع البيان، ج 8، ص 520؛ التفسير الكبير، ج 25، ص 184.[20]. مجمع البيان، ج 4، ص 719؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 214.[21]. مجمع البيان، ج 5، ص 347، 353؛ التفسير الكبير، ج 18، ص 123، 131.[22]. جامع البيان، ج 11، ص 88، 92؛ مجمع البيان، ج 7، ص 294، 296.[23]. سيرى در تربيت اسلامى، ص 343؛ نيز نك: عده الداعى، ص 89.[24]. مجمع البيان، ج 7، ص 47.[25]. التفسير الكبير، ج 22، ص 112.[26]. تفسير قرطبى، ج 11، ص 160.[27]. نك: مجمع البيان، ج 5، ص 121؛ ج 7، ص 96.[28]. التبيان، ج 3، ص 190؛ الكشاف، ج 1، ص 507؛ مجمع البيان، ج 3، ص 69.[29]. براى نمونه نك: مجمع البيان، ج 3، ص 69؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 213؛ جواهرالكلام، ج 31، ص 207.[30]. التبيان، ج 8، ص 568؛ الكشاف، ج 4، ص 98؛ مجمع البيان، ج 8، ص 746.[31] . سيرى در تربيت اسلامى، ص 344.[32]. نك: التفسير الكبير، ج 11، ص 291 - 292؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 24.