تلاوت: خواندن قرآن كريم با آرامش و بزرگداشت آن
تلاوت از ريشه «ت ـ ل ـ و» در لغت به معناى متابعت است.[1] مُتابعت گاهى جسمانى و گاهى با پيروى از مواعظ و حكمت ها و گاهى با قرائت و تدبّر در معناست؛ مانند «اِنَّ الَّذينَ يَتلونَ كِتـبَ اللّهِ واَقاموا الصَّلوةَ واَنفَقوا مِمّا رَزَقنـهُم سِرًّا وعَلانِيَةً يَرجونَ تِجـرَةً لَن تَبور».[2] (فاطر/35،29) البته در دو صورت اول مصدرش «تُلُوّ» و «تُلْو» و در صورت سوم «تلاوة» است. راغب براى متابعت جسمانى نمونه اى قرآنى نياورده است؛ ولى برخى آيه «و الشَّمسِ وضُحـها * والقَمَرِ اِذا تَلـها» (شمس/91،1 ـ 2) را از اين دست دانسته اند.[3]به گفته راغب، تلاوت ويژه پيروى از كتاب هاى آسمانى است؛ خواه با خواندن آن باشد كه گويا قارى در پى كلمات و معانى مى رود و خواه با پيروى از اوامر و نواهى آن[4]، از اين رو بايد قرآن* را امام و پيشواى خود قرار داد و در پى آن حركت كرد و اين همان حقيقت تلاوت است.[5] واژه تلاوت همراه با احترام و قداست بوده، درباره كتاب هاى آسمانى به ويژه قرآن كريم به كار مى رود.[6] واژه تلاوت و مشتقات آن بيش از 60 بار در قرآن كريم به كار رفته اند.برخى، معانى ديگرى چون نازل كردن (آل عمران/3،58)[7] و بازگو كردن (قصص/28،3)[8] براى تلاوت ذكر كرده اند. برخى نيز تلاوت در آيه «واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّيـطينُ عَلى مُلكِ سُلَيمـنَ»(بقره/2،102) را به معناى دروغ بستن دانسته[9] و معتقدند اگر فعل «تلا» با «عَلى» متعدى شود به اين معناست.[10] فخر رازى معناى تلاوت در آيه را خبر دادن مى داند و معتقد است اگر خبر دهنده دروغ بگويد، گفته مى شود: «تلا على فلان» و زمانى كه راست بگويد گفته مى شود: «تلا عن فلان»[11]، به هر روى تلاوت در اصطلاح عبارت است از خواندن قرآن با ترتيل و آرامش همراه با طنين ويژه اى كه ناشى از بزرگداشت و خشوع تلاوت كننده در برابر آن باشد.[12]«قرائت» در لغت به معناى جمع كردن و در اصطلاح ضميمه كردن حروف و كلمات به يكديگر است.[13]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 615واژه قرائت در باره قرآن و ديگر كتاب ها و نوشته ها به كار مى رود، با اين تفاوت كه درباره قرآن تلفظ الفاظ و كلمات در آن، لازم است؛ ولى در مورد ساير كتاب ها و نوشته ها، اصل در آن، ادراك معنا و مفهوم كلام است؛ خواه با نگاه كردن و مطالعه و خواه با تلفظ و خواندن باشد. واژه «قرء» و مشتقات آن (به جز قرآن) 18 بار در قرآن به كار رفته اند و واژه «قرآن» 70 بار به كار رفته است كه دو مورد آن (قيامت/75،17 ـ 18) به معناى خواندن[14] و دو مورد ديگر (اسراء/17، 78) به معناى نماز صبح است.[15] در ساير موارد نام كتاب آسمانى مسلمانان است[16] كه به بخشى از آن نيز اطلاق مى شود.واژه تلاوت تنها در باره كتاب هاى آسمانى[17] به ويژه قرآن كريم به كار مى رود كه با احترام و تكريم همراه است و پس از خواندن، عمل به مضامين آن نيز لازم است؛ ولى قرائت در خواندن هر نوشته اى به كار مى رود[18]؛ همچنين قرائت در خواندن يك كلمه نيز به كار مى رود؛ ولى تلاوت در باره دو كلمه و بيشتر است.[19]فضيلت تلاوت قرآن:
از مهم ترين اهداف بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تلاوت آيات الهى بر مردم است: «لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَى المُؤمِنينَ اِذ بَعَثَ فيهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم يَتلوا عَلَيهِم ءايـتِهِ». (آل عمران/3، 164)خداى متعالى تلاوت قرآن را به پيامبر اكرم فرمان داد: «اُتلُ ما اوحِىَ اِلَيكَ مِنَ الكِتـبِ»(عنكبوت/29،45)، چنان كه خود آن حضرت از اين مأموريت خبر داده است: «واُمِرتُ اَن اَكونَ مِنَ المُسلِمين * واَن اَتلُوا القُرءانَ»(نمل/27،91 ـ 92)، از اين رو تبليغ رسالت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) با تلاوت قرآن آغاز شد.آداب تلاوت قرآن:
آداب تلاوت قرآن به ظاهرى و باطنى قسمت مى شوند.1. آداب ظاهرى:
مهم ترين آداب ظاهرى تلاوت كه در روايات آمده عبارت اند از:أ. طهارت و آراستگى:
سزاوار است قارى با طهارت و وضو باشد[20] و مسواك بزند تا دهانش كه مَعْبر قرآن است خوشبو شود.[21] لباس او نيز تميز و مرتّب باشد و در كمال ادب و وقار و آرامش رو به قبله بنشيند؛ مانند شاگردى كه در برابر استاد نشسته و بر چيزى تكيه ندهد.[22]ب. مكان مناسب:
مكان تلاوت بايد پاكيزه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 616و مناسب باشد و خواندن قرآن در مسجد فضيلت بيشترى دارد[23]، گرچه نبايد خواندن قرآن در خانه ترك شود، زيرا به گفته رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تلاوت قرآن در خانه سبب بركت و نورانى شدن آن است.[24]ج. دعا:
از امامان معصوم(عليهم السلام) دعاهاى فراوانى براى شروع و ختم تلاوت رسيده است.[25]د. استعاذه و تسميه[26]:
خداوند متعالى مى فرمايد: هنگامى كه خواستى قرآن بخوانى از شرّ شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر (نحل/16، 98) و نيز مى فرمايد: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را آفريد. (علق/96،1) بسيارى از مفسران مراد از آيه را خواندن قرآن مى دانند.[27]به نقل ابن عباس نخستين چيزى كه جبرئيل بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل كرد اين بود: اى محمد! بگو: «أستعيذُ بالسميع العليم من الشيطان الرّجيم». سپس فرمود: بگو: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم». سپس گفت: «اِقرَأ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذى خَلَق».[28]از ابوسعيد خدرى گزارش شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) قبل از قرائت قرآن همواره «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» مى فرمودند و اين مشهور بين اماميه و جمعى از اهل سنت است.[29]بنا به نقلى امام هفتم(عليه السلام) هنگام استشهاد به آيه اى از قرآن نخست استعاذه مى كردند. سپس «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»مى گفتند؛ آن گاه آيه را تلاوت مى فرمودند.[30] قُرّاء در گفتن استعاذه* پيش از تلاوت اتفاق نظر دارند.[31]قرائت بسمله* نيز در آغاز سوره سفارش شده است و چنانچه تلاوت از ميان سوره آغاز گردد گفتن بسم الله بسيار نيكو و پسنديده است.[32]هـ . صداى زيبا و حزين:
از ديگر آداب تلاوت قرآن خواندن آن با صداى بلند و نيكو و حزين و قرائت با لهجه عربى و رعايت ترتيل* در آن است.[33]خواندن قرآن با صداى آهسته از ريا و خودنمايى دور بوده، در برخى روايات به صدقه پنهانى تشبيه شده[34]؛ ولى قرائت با صداى بلند بيشتر سفارش شده[35] و در سيره عملى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 617پيامبر(صلى الله عليه وآله)[36] و امامان معصوم(عليهم السلام)[37] گزارش شده است.براى تلاوت قرآن با صداى بلند آثارى چون افزايش نشاط، كم شدن كسالت، حضور قلب، ترويج فرهنگ قرآن در جامعه، تأثير مثبت در تربيت افراد خانواده[38] و بهره مندى قارى و مستمع از پاداش بيان شده است.[39]و. استماع و انصات:
اين ادب در باره شنوندگان كلام الهى است. خداوند متعالى مى فرمايد: و چون قرآن خوانده شود بدان گوش فرا دهيد و متوجّه و ساكت باشيد، تا مشمول رحمت خداوند گرديد. (اعراف/7،204) در روايات نيز بر اين ادب تأكيد شده است.[40]ز. قرائت از روى مصحف:
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آن را سخت ترين حالت براى شيطان دانسته اند.[41] امام صادق(عليه السلام) نيز آن را سبب بهره مندى چشم و سبك شدن بار گناه پدر و مادر دانسته است، هرچند كافر باشند.[42]مقدار تلاوت قرآن در يك شبانه روز با ملاحظه وضع قارى متفاوت است[43]؛ برخى آن را در مدّت سه روز ختم مى كنند. به فرموده پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هركس قرآن را در كمتر از سه روز ختم كند در آن انديشه عميق نكرده است.[44] امام صادق(عليه السلام) در پاسخ اين پرسش كه آيا قرآن را در يك شب ختم كنم، فرمودند: دوست ندارم در كمتر از يك ماه ختم كنى. قرآن را نبايد با شتاب خواند، بلكه بايد آن را با ترتيل و تدبّر خواند[45]؛ همچنين فرمودند: قرآن پيمان خدا با بندگان خويش است. سزاوار است هر مسلمان در اين پيمان بنگرد و هر روز 50 آيه از آن را بخواند.[46]مفسران در مقدار «قرائت آنچه ميسّر است» كه خداوند در آيه 20 مزمّل/73 به آن فرمان داده است: «فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرءانِ»بر يك رأى نيستند؛ سعيدبن جبير آن را 50، ابن عباس 100، سُدّى 200 آيه و جُوَيْبِر ثلث قرآن دانسته است.[47] امام رضا(عليه السلام)«ما تَيَسَّرَ»را آن مقدار از قرآن دانسته اند كه با خشوع قلب و صفاى درون خوانده شود.[48] شايد مراد از روايت «اقرءوا القرآن ما ائتلف عليه قلوبكم»[49] نيز همين باشد. از روايات اسلامى بر مى آيد كه فضيلت دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 618تلاوت قرآن در زياد خواندن آن نيست، بلكه در خوب خواندن و تدبّر و انديشه در آن است.[50]2. آداب باطنى:
آداب باطنى تلاوت بدين شرح اند:[51]أ. توجه به عظمت كلام:
نخستين ادب باطنى تلاوت، توجه داشتن به عظمت و بلندى كلام خدا و نيز توجّه به لطف و فضل الهى به بندگانش در تنزل دادن آن از عرش جلال خويش تا فهم خلايق است.[52]ب. تعظيم متكلّم:
قارى بايد عظمت متكلّم را در دل خويش حاضر بيابد و بداند آنچه مى خواند از سنخ كلام بشر نيست و در حدّ رتبه متكلّم به كلام وى توجّه كند. تعظيم كلام در پى تعظيم متكلّم حاصل مى شود.[53]ج. حضور قلب:
اهميت اين ادب تا بدان حد است كه اهل ذكر و عبادت اگر سوره اى را بدون حضور قلب مى خواندند آن را تكرار مى كردند.[54]حضور قلب با تعظيم متكلّم حاصل مى شود و از سوى ديگر همه اسباب حضور قلب و انس دل در قرآن موجود بوده و چنان كه در روايات نيز آمده هيچ گاه قارى قرآن از قرائت كلام خداوند خسته نمى شود.[55]د. تدبّر:
خداوند متعالى علت نزول قرآن را تدبر در آياتش بيان كرده است. (ص/38،29) تدبّر انديشيدن در معانى و مفاهيم قرآن كريم و مرحله اى برتر از حضور قلب است، از اين رو به ترتيل در قرائت قرآن سفارش شده تا زمينه هاى تدبّر در آن فراهم گردد.[56]به گفته اميرمؤمنان(عليه السلام) در قرائت بى تدبر خيرى نيست.[57]هـ . تفهّم:
تفهّم بدين معناست كه قارى به تدبر در فهم معنا اكتفا نكند و از هر آيه آنچه سزاوار و شايسته است بفهمد و سعى كند حقيقت معنا بر او روشن شود و مقصود خداوند را از آن دريابد و به عظمت وى بينديشد و بداند كه جز خداوند همه چيز فانى است.[58]و. تخلّى:
تخلّى، زدودن موانع فهم آيات مانند اصرار بر گناه، كبر و خودپسندى و حب دنيا از دل است تا حجاب ها و پرده هاى مانع فهم عميق اسرار قرآن كريم برطرف شوند.[59]ز. تخصيص:
تخصيص آن است كه قارى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 619فرض كند مخاطب همه خطاب هاى قرآن است و اوامر و نواهى و وعد و وعيد قرآن ناظر به اوست و گويى آيات الهى هم اكنون بر قلب او فرو فرستاده شده اند.[60]ح. تأثر:
دگرگون شدن حال قارى هنگام تلاوت را «تأثر» مى نامند. او بر حسب معرفت و مقام خود، هنگام قرائت حالت اندوه و ترس و اميدوارى به خود مى گيرد و هرچه شناخت وى بيشتر شود ترس و اندوه افزون ترى در تلاوت به وى دست مى دهد. در روايات آمده است كه قرآن با حزن فرود آمده و شايسته است با صداى حزين نيز خوانده شود و نيز آمده است كه هيچ بنده اى قرآن نخواند مگر آنكه حزن و اندوهش فزونى يابد و شاديش كم گردد، گريه اش بسيار و خنده اش اندك شود.خضوع و خشوع در برابر جلال و جمال خداوند نتيجه تأثر هنگام خواندن قرآن است و بكاء و تباكى نيز محصول همين ادب باطنى قرائت است.[61]ط. ترقّى:
ترقى آن است كه قارى در حال پيشرفت باشد و تا آنجا پيش رود كه كلام خداوند را از جانب خود او استماع كند نه از طرف خويش. نازل ترين درجه ترقّى آن است كه قارى قرآن احساس كند كه آيات قرآن را بر خداوند قرائت مى كند. احساس حضور در برابر خداوند نيز حالت هاى دعا، گريه و توبه را در وى پديد مى آورد. دومين مرتبه آن است كه در قلب خود مشاهده كند كه گويا خداوند عظيم به لطف و كرم خود به او خطاب مى كند و سخن مى گويد و امر و نهى مى كند. او در اين هنگام در مقام هيبت و حيا و گوش دادن و شنيدن است. سومين و برترين حدّ ترقى آن است كه قارى صفات خداوند را در كلام او بيابد و در اين مرحله به خود و قرائت خود توجه نكند و همه همتش مصروف به خداوند و تفكّر در مقام و عظمت الهى شود.[62]امام صادق(عليه السلام) در اين باره مى فرمايند: به خدا سوگند كه خداوند در كلام خود براى بندگانش تجلّى كرده است؛ ولى آنان نمى بينند[63]؛ همچنين مى فرمايند: آن قدر آيه را در دل خود تكرار كردم تا آن را از متكلّمش شنيدم و طاقت نياوردم.[64]ى. تبرّى:
بيزارى تبرّى از خويشتن و نيز ننگريستن در خود به چشمرضايت و تزكيه است. در اين حالت اگر آياتى شامل مدح و ستايش نيكان و مؤمنان را بخواند، خود را از آنان ندانسته، اهل صدق و يقين را از آنان مى داند و آرزو مى كند دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 620تا خداوند وى را از آنان قرار دهد و چنانچه آيات نكوهش گناهكاران را قرائت كند خود را در آن مقام و مخاطب آن آيات ديده، مى كوشد از آنان نباشد.[65]اميرمؤمنان(عليه السلام) مى فرمايند: پرهيزگاران چون به آيه اى مى رسند كه در آن از عذاب خداوند سخن رفته گوش دل را بدان مى سپرند، چنان كه گويى صداى آتش جهنم در گوش آنان طنين انداز است.[66]درباره آداب تلاوت قرآن كتاب هاى فراوانى نگاشته شده و در بيشتر كتاب هاى علوم قرآنى مباحثى به آن اختصاص داده شده است. ابوحامد غزالى در احياءالعلوم و ملامحسن فيض كاشانى در المحجّة البيضاء به تفصيل در اين باره سخن گفته اند.[67] رعايت آداب تلاوت قرآن سبب مى شود تا قارى آن از خواندن قرآن بهره بيشترى برده، به ادراك فضيلت برترى نايل گردد.احكام تلاوت:
تلاوت قرآن احكامى دارد كه به برخى آن ها اشاره مى شود:1. مسّ كتابت:
فقيهان اماميه[68] و همه مذاهب اهل سنت[69] با استناد به آيه شريفه «لايَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون»(واقعه/56،79) و برخى روايات، مس كتابت قرآن را بر افراد بىوضو و به طريق اولى براى جنب حرام مى دانند.برخى فقيهان شيعه مس حاشيه قرآن را براى فاقدان طهارت مكروه دانسته اند.[70]2. طهارت از حدث:
فقيهان اماميه تنها قرائت سوره هايى را كه سجده واجب دارند بر جنب، حايض و نفساء حرام دانسته[71] و گروهى از آنان خواندن بيش از 7 آيه از ساير سوره ها را مكروه شمرده اند[72]، هرچند برخى مطلقاً كراهت آن را پذيرفته اند.[73]بيشتر فقهاى اهل سنت قرائت قرآن را براى جنب، حايض و نفساء حرام مى دانند؛ خواه كم باشد يا زياد، مگر در اين موارد: أ. ذكر بسمله پيش از آغاز كارها؛ مانند غذا خوردن. ب. قرائت آيه اى كوتاه براى دعا يا ثناى ديگرى؛ مانند «ربّ اغفرلى ولوالدىّ»(نوح/71، 28) يا «اشدّاء على الكفار رحماء بينهم».(فتح /48،29)[74] ج. قرائت دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 621يكى دو آيه براى ايمن ماندن از شرّ دشمنان و نظاير آن. د. قرائت يكى دو آيه براى استدلال در جهت اثبات حكم شرعى. هـ . قرائت آيه «سُبحـنَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هـذا وما كُنّا لَهُ مُقرِنين»(زخرف/43،13) هنگام سوار شدن بر مركب.[75] افزون بر اين قرائت قرآن در دستشويى و حمام و نيز در ركوع و سجده با استناد به روايتى از اميرمؤمنان(عليه السلام) مكروه دانسته شده است.[76]3. حكم سجده تلاوت:
در آيات 206 اعراف/7؛ 15 رعد/13؛ 49 نحل/16؛ 109 اسراء/17؛ 58 مريم/19؛ 18 و 77 حجّ/22؛ 60 فرقان/25؛ 25 نمل/27؛ 15 سجده/32؛ 24 ص/38؛ 37 فصّلت/41؛ 62 نجم/53؛ 21 انشقاق/84 و 19 علق/96[77] سجده وارد شده است كه از ديدگاه فقيهان اماميه سجده تلاوت در سوره هاى سجده، فصّلت، نجم و علق كه سور عزائم[78] نام گرفته اند واجب و در ديگر سوره ها و نيز در هر آيه اى كه به سجده اشاره شده مستحب است.[79]مواضع سجده نزد حنفيان 14 (به جز آيه 77 حجّ/22) و نزد شافعيان نيز 14 (به جز ص /38) و نزد حنبليان 13 (به جز آيه 77 حجّ/22 و آيه 23 ص/38) و نزد مالكيان 11 موضع (به جز سوره هاى نجم، انشقاق و علق) است.[80]حنفيان سجده تلاوت در غير نماز را واجب موسّع مى دانند كه تأخير آن كراهت دارد؛ ولى ساير مذاهب سجده تلاوت را در نماز وغير آن را واجب فورى مى شمارند.[81] فقها براى وجوب سجده تلاوت احكام و شرايط ديگرى نيز ذكر كرده اند.[82]4. قرائت قرآن در نماز:
قرائت قرآن در نماز احكامى دارد[83]؛ مانند اينكه قرائت سوره هاى طولانى در نماز واجب اگر سبب فوت وقت گردد و نيز قرائت سوره هاى عزايم در نماز واجب جايز نيست[84]؛ همچنين رعايت ترتيب و موالات ميان حروف، كلمات و نيز آيه ها و نيز قرائت بسمله در ابتداى سوره ها جز سوره توبه واجب است.[85]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 622گفتنى است كه تمامى مذاهب اسلامى جز شافعيان اهداى ثواب قرائت قرآن به مردگان را صحيح مى دانند كه نوعى هبه و بخشش است؛ اما شافعى با استناد به آيه «واَن لَيسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعى»(نجم/53،39) اعتقاد دارد ثواب قرائت قرآن به مردگان نمى رسد[86]؛ ولى روايات زيادى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) گزارش شده است و نيز اجماع مسلمانان با ديدگاه وى مخالف است[87] و عموم آيه مذكور جايى كه عمل كننده ثواب عملش را اهدا كند شامل نمى شود.[88]آثار تلاوت قرآن:
آثار فردى و اجتماعى تلاوت قرآن فراوان است. مهم ترين آثار فردى آن عبارت اند از:تزكيه و تعليم كتاب و حكمت الهى (آل عمران/3،164)، هدايت (طلاق/65، 11)، هراس دل از عظمت خدا و افزون شدن ايمان و توكّل بر پروردگار. (انفال/8،2؛ زمر/39،23)در روايات اسلامى نيز براى تلاوت قرآن آثار فراوانى بيان شده است كه مهم ترين آن ها عبارت اند از زدوده شدن زنگار از دل و جلا يافتن آن[89]، خرم و بهارى شدن آن[90]، زنده شدن دل[91]، مصونيت انسان از كارهاى ناشايسته و ناپسند و ستم[92]، بارورى ايمان[93]، بى نيازى[94]، آمرزش گناهان[95]، نزول رحمت[96]، بالا رفتن درجات انسان در بهشت[97]، همنشينى با پيامبران و شهيدان[98] و فرشتگان[99]، قبولى شفاعت[100]خشنودى پروردگار[101]، استجابت دعا[102]، گويا شدن زبان قارى هنگام مرگ به ذكر خدا و حرام شدن جسدش بر آتش[103]، آميخته شدن قرآن با گوشت و خون او و محشور شدن او با فرشتگان[104]، فزونى بركت و وسعت خانه بر اثر تلاوت قرآن در آن.[105]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 623برخى آثار اجتماعى تلاوت قرآن نيز عبارت اند از تشويق انسان ها به انس با قرآن و ايجاد فضاى قرآنى در جامعه، بهره گيرى بهينه اوقات فراغت و رويارويى با تهاجم فرهنگى بيگانگان و دشمنان دين، زمينه سازى براى اجراى احكام قرآن در جامعه.كافران و ستمگران در برابر قرآن:
قرآن كريم عامل شفا و رحمت براى مؤمنان و سبب افزايش زيان و خسران براى كافران است: «ونُنَزِّلُ مِنَ القُرءانِ ما هُوَ شِفاءٌ ورَحمَةٌ لِلمُؤمِنينَ ولا يَزيدُ الظّــلِمينَ اِلاّ خَسارا». (اسراء17/82) خداى سبحان خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: هنگامى كه قرآن مى خوانى، ميان تو و آن ها كه به آخرت ايمان نمى آورند حجابى ناپيدا قرار مى دهيم و بر دل هايشان پوشش هايى و در گوش هايشان سنگينى قرار مى دهيم تا آن را نفهمند: «واِذا قَرَأتَ القُرءانَ جَعَلنا بَينَكَ وبَينَ الَّذينَ لا يُؤمِنونَ بِالأخِرَةِ حِجابـًا مَستورا وجَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَكِنَّةً اَن يَفقَهوهُ وفِى ءاذانِهِم وَقرًا...». (اسراء/17،45 ـ 46)كافران در برابر تلاوت قرآن مستكبرانه روى برمى گردانند و آن را نشنيده مى گيرند (لقمان/31،7)، در چهره آنان آثار انكار مشاهده مى شود (حجّ/22،72)، از پيامبر روى بر مى گردانند (اسراء/17، 46) و مى گويند: به اين قرآن گوش فرا ندهيد (فصّلت/41،26)، آن را شنيده ايم و اگر بخواهيم مانند آن را مى آوريم (انفال/8،31)، افسانه پيشينيان (قلم/68،15؛ مطفّفين/83،13) و سحرى آشكار است (احقاف/46،7)، پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين سخنان را به دروغ به خداوند نسبت داده است (احقاف/46،8؛ يونس/10،38؛ هود/11،13) و مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند باز دارد (سبأ/34،43)، اگر راست مى گوييد پدرانمان را بياوريد (جاثيه/45،25)، مى گويند: كدام يك از دو گروه (ما و شما) جايگاهش بهتر است (مريم/19،73) و قرآنى ديگر بياور. (يونس/10، 15)منابع
آيات الاحكام، استرآبادى، تهران، مكتبة المعراجى؛ الاحتجاج، ابومنصور الطبرسى (م. 520 ق.)، به كوشش سيد محمد باقر خرسان، دارالنعمان، 1386 ق؛ احكام التجويد و فضائل القرآن، محمد محمود عبدالعليم، قاهرة، شركة الشمرلى؛ احياء علوم الدين، الغزالى (م. 505 ق.)، بيروت، دار الكتب العربى؛ ارشاد القلوب، حسن بن محمد الديلمى (قرن 8)، به كوشش سيد هاشم، دارالاسوة، 1417؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تذكرة الفقهاء، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1414 ق؛ ترتيب العين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، دارالهجرة، 1409 ق؛ تفسير روح البيان، بروسوى (م. 1137 ق.)، بيروت، دارالفكر؛ تفسير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 624الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1411 ق؛ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى، قم، الصحف، 1413 ق؛ جامع الاخبار، محمد بن محمد الشعيرى (قرن 6)، بيروت، الاعلمى، 1406 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ جامع السعادات، محمد مهدى النراقى (م. 1209 ق.)، به كوشش كلانتر، بيروت، اعلمى، 1408 ق؛ جواهر الكلام، النجفى (م. 1266 ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ الخلاف، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش سيد على خراسانى و ديگران، قم، نشر اسلامى، 1418 ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش على عبدالبارى، بيروت، 1415 ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ شرايع الاسلام، المحقق الحلى (م. 676 ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازى، تهران، استقلال، 1409 ق؛ شرح اصول كافى، محمد صالح مازندرانى (م. 1081 ق.)، به كوشش سيد على عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1421 ق؛ عيون الحكم والمواعظ، على بن محمد الليثى (م. قرن 6)، به كوشش حسنى، قم، دارالحديث، 1376 ش؛ غررالحكم، عبدالواحد الآمدى (م. قرن 5)، بيروت، اعلمى، 1407 ق؛ فتح الوهاب، زكريا بن محمد الانصارى (م. 936 ق.)، به كوشش دارالكتب العلمية، 1418 ق؛ فقه السنه، سيد سابق، بيروت، دارالكتاب العربى؛ الفقه على المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزيرى (م. 1360 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1406 ق؛ فقه القرآن، الراوندى (م. 573 ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. 676 ق.)، دارالفكر؛ المحجة البيضاء، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى؛ مختلف الشيعه، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1412 ق؛ مسالك الافهام الى آيات الاحكام، فاضل الجواد الكاظمى (م. 1065 ق.)، به كوشش شريف زاده، تهران، مرتضوى، 1365 ش؛ مستدرك الوسائل، النورى (م. 1320 ق.)، بيروت، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1408 ق؛ مستمسك العروة الوثقى، سيد محسن حكيم (م. 1390 ق.) قم، مكتبة النجفى، 1404 ق؛ مستند الشيعه، احمد النراقى (م. 1245 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1415 ق؛ المعتبر، المحقق الحلى (م. 676 ق.)، مؤسسه سيدالشهداء، 1363 ش؛ معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م. 395 ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ المغنى والشرح الكبير، عبدالله بن قدامة (م. 620 ق.) و عبدالرحمن بن قدامة (م. 682 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ تفسير من وحى القرآن، سيد محمد حسين فضل الله، بيروت، دارالملاك، 1419 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نهاية الاحكام، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش رجائى، قم، اسماعيليان، 1410 ق؛ نهج البلاغه، الرضى، (م 406 ق.)، به كوشش عبده، قم، دارالذخائر، 1412 ق؛ الوجوه والنظائر، الدامغانى (م. 478 ق.)، به كوشش فاطمة يوسف، دمشق، مكتبة الفارابى، 1419 ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م.1104 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1412 ق.محمد رضا شهيدى پور و بخش علوم قرآنىتلخى=> مزه ها
تمايلات جنسى => شهوات
تمثال => مجسمه
[1]. ترتيب العين، ج 8، ص 134؛ مقاييس اللغه، ج 1، ص 351؛ مفردات، ص 167، «تلو».[2]. مفردات، ص 167.[3]. الوجوه والنظائر، ص 179؛ كشف الاسرار، ج 10، ص 505.[4]. مفردات، ص 167.[5]. التحقيق، ج 1، ص 393 ـ 394، «تلو».[6]. مفردات، ص 167.[7]. الوجوه والنظائر، ص 178 ـ 179.[8]. البحر المحيط، ج 8، ص 285.[9]. الميزان، ج1، ص233،237؛ الفروق اللغويه،ص140.[10]. مفردات، ص 168؛ مجمع البيان، ج 1، ص 336.[11]. التفسير الكبير، ج 3، ص 203.[12]. نك: بحارالانوار، ج 76، ص 206.[13]. مفردات، ص 668 ـ 669، «قرأ».[14]. جامع البيان، ج 1، ص 65؛ ج 29، ص 235 ـ 236؛ التبيان، ج 1، ص 18؛ ج 10، ص 196.[15]. جامع البيان، ج 15، ص 174؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 309 ؛ فقه القرآن، ج 1، ص 82.[16]. مفردات، ص 668 ـ 669. «قرأ».[17]. مفردات، ص 167، «تلو».[18]. مفردات، ص 167؛ روح البيان، ج 5، ص 238؛ الفروق اللغويه، ص 140.[19]. الفروق اللغويه، ص 140.[20]. وسائل الشيعه، ج 6، ص 196.[21]. همان، ج 2، ص 22 ـ 23؛ كنزالعمال، ج 1، ص 611.[22]. المحجة البيضاء، ج 2، ص 219.[23]. وسائل الشيعه، ج 5، ص 213.[24]. الكافى، ج 2، ص 610؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 219 ـ 220.[25]. نك. جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 100 ـ 108.[26]. بحارالانوار، ج 89، ص 210؛ احكام التجويد، ص 159.[27]. مجمع البيان، ج 10، ص 781.[28]. روض الجنان، ج 1، ص 25 ـ 26.[29]. آيات الاحكام، ج 1، ص 207.[30]. بحارالانوار، ج 89، ص 210؛ الاحتجاج، ج 2، ص 164.[31]. التبيان، ج 1، ص 22.[32]. جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 99؛ مستدرك الوسايل، ج 4، ص 264 ـ 265.[33]. الصافى، ج 1، ص 71 ـ 72 ؛ بحار الانوار، ج 89، ص 190 ـ 194 ؛ كنز العمال، ج 1، ص 604 ـ 605.[34]. المحجة البيضاء، ج 2، ص 229.[35]. همان، ص 229 ـ 230؛ احياء علوم الدين، ج 1، ص 506؛ كنز العمال، ج 1، ص 604.[36]. جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 85.[37]. همان، ص 83 ـ 85.[38]. المحجة البيضاء، ج 2، ص 230.[39]. جامع الاخبار، ص 44 ـ 47.[40]. بحار الانوار، ج 89، ص 221؛ جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 200.[41]. بحار الانوار، ج 89، ص 201 ـ 202.[42]. همان، ص 202.[43]. كنز العمال، ج 1، ص 613.[44]. همان، ص 614.[45]. الكافى، ج 2، ص 617؛ شرح اصول كافى، ج 11، ص 53.[46]. وسائل الشيعه، ج 6، ص 198؛ الصافى، ج 1، ص 68.[47]. مجمع البيان، ج 10، ص 575؛ مسالك الافهام، ج 1، ص 225 ـ 226.[48]. مجمع البيان، ج 10، ص 576.[49]. كنز العمال، ج 1، ص 606.[50]. نك: المحجة البيضاء، ج 2، ص 224 ـ 225.[51]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 509؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 234.[52]. جامع السعادات، ج 3، ص 368 ـ 370.[53]. همان، ص 369 ـ 370.[54]. همان، ص 370 ـ 372.[55]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 511 ـ 512؛ جامع السعادات، ج 3، ص 371.[56]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 512؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 237.[57]. وسائل، ج 6، ص 173؛ جامع السعادات، ج 3، ص 372.[58]. جامع السعادات، ج 3، ص 372؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 238 ـ 239؛ احياء علوم الدين، ج 1، 513 ـ 515.[59]. المحجة البيضاء، ج 2، ص 241؛ الصافى، ج 1، ص 73.[60]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 517؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 243؛ الصافى، ج 1، ص 73.[61]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 518 ـ 521؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 244 ـ 247.[62]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 522 ـ 523؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 247.[63]. بحارالانوار، ج 89، ص 107.[64]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 522؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 247 ـ 248؛ جامع السعادات، ج 3، ص 376 ـ 377.[65]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 523؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 248 ـ 249.[66]. نهج البلاغه، خطبه 193 ؛ جامع السعادات، ج 3، ص 377 ـ 378.[67]. ر. ك: احياء علوم الدين، ج 1، ص 496 ـ 532؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 209 ـ 264.[68]. الخلاف، ج 1، ص 99 ـ 100؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 353 ـ 354؛ نهاية الاحكام، ج 1، ص 20.[69]. المجموع، ج 2، ص 65؛ فتح الوهاب، ج 1، ص 18؛ المغنى، ج 1، ص 137.[70]. الخلاف، ج 1، ص 99؛ المعتبر، ج 1، ص 234؛ تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 241.[71]. الخلاف، ج 1، ص 100؛ جواهر الكلام، ج 3، ص 42 ـ 43، 222، 398.[72]. جواهر الكلام، ج 3، ص 67، 222، 398.[73]. جواهرالكلام، ج 3، ص 222؛ مستند الشيعه، ج 2، ص 471.[74]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 121 ـ 122، 133؛ الخلاف، ج 1، ص 100ـ 101.[75]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 121 ـ 123.[76]. بحارالانوار، ج 89، ص 212 ـ 213؛ جامع احاديث الشيعه، ج 5، ص 456.[77]. المحجة البيضاء، ج 2، ص 226 ـ 227.[78]. بحارالانوار، ج 82، ص 172 ـ 173؛ مستند الشيعه، ج 5، ص 310.[79]. شرايع الاسلام، ج 1، ص 69؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 226 ـ 227؛ الخلاف، ج 1، ص 425 ـ 427.[80]. الخلاف، ج 1،ص 427 ـ 428؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 469 ـ 470.[81]. الخلاف، ج 1،ص 425، 426 ؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 464 ـ 468.[82]. ر. ك: مستمسك العروة، ج 6،ص 421 ـ 428؛ جواهر الكلام، ج 10، ص 224 ـ 232؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 464 ـ 468.[83]. نك: مستمسك العروه، ج 6، ص 163، 174 ـ 175، 230 ـ 233، 241 ـ 246، 269.[84]. همان، ص 160.[85]. همان، ص 174 ـ 175.[86]. المنير، ج 27، ص 129.[87]. نك: همان؛ فقه السنه، ج 1، ص 569؛ من وحى القرآن، ج 21، ص 266.[88]. نك: روح المعانى، ج 14، ص 66؛ من وحى القرآن، ج 21، ص 266.[89]. ارشاد القلوب، ج 1، ص 160؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 211.[90]. جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 28.[91]. البرهان، ج 1، ص 19.[92]. همان، ص 19.[93]. غرر الحكم، ج 2، ص 148؛ عيون الحكم، ص 420.[94]. بحارالانوار، ج 73، ص 342 ـ 343؛ جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 37.[95]. جامع الاخبار، ص 44؛ جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 39.[96]. همان.[97]. بحارالانوار، ج 89، ص 188؛ جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 36.[98]. مستدرك الوسائل، ج 4، ص 283.[99]. بحار الانوار، ج 89، ص 187.[100]. ر.ك. جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 32.[101]. مستدرك الوسائل، ج 4، ص 283.[102]. جامع احاديث الشيعه، ج 19، ص 40؛ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 260.[103]. مستدرك الوسائل، ج 4، ص 257.[104]. بحارالانوار، ج 89، ص 187.[105]. وسائل الشيعه، ج 6، ص 199 ـ 200.