قرآن كريم اعتقاد به حقانيت تمام اديان را تصوري نادرست ميداند. به همين دليل پلوراليسم ديني به اين معنا را نفي ميكند. در عين حال بعضي از انديشمندان مسلمان با استناد به آيات قرآن تلاش نمودند اين ديدگاه را مورد تاييد اسلام معرفي كنند، كه با بررسي آيات نادرستي اين استنادات اثبات گرديده است. دین همه انبیاء همواره اسلام به معناي تسلیم محض در برابر خداوند است. براساس آيات شريفه قرآن هر شریعت در زمان خود صراط مستقیم بوده است و با ظهور شریعت محمدی6، شرایع سابق نسخ شدهاند و اكنون شريعت اسلام تنها صراط مستقيم است.
اسلام، اديان، پلوراليسم، انحصار گرايي، شمول گرايي، حقانيت، صراط مستقيم.
بشر امروزه در جهاني به حق پیچیده و متكثر زندگي ميكند. در اين جهان تنوع ادیان[1] به حدّی زیاد است که نميتوان حتی در یک گزارة آنها به نقطه مشتركي دست يافت. این کثرتها نه تنها در حوزه دین و اعتقاد دینی جاري است بلکه عرصههای ديگري همچون فرهنگ، زبان، اندیشه، علم، فلسفه و هنر را نیز در برگرفته است.
در حال حاضر ما با انواع ادیان آسمانی و زمینی از جمله یهوديت، مسیحيت، اسلام، زرتشت، هندونیسم، بودیسم و مذاهب شیعه، اهل سنت و فرقههای مورمونیسم وحدتگرایی، پروتستان، کاتولیک، آئین نوکنفوسیوسی و... روبرو هستیم و ناچاریم حقانیت و هدایتبخش بودن یا بطلان آنها داوری کنیم. به همين دليل با اين پرسشها روبرو هستيم:
ـ آيا همه اديان بر حقاند يا تنها يك دين حق وجود دارد؟
ـ کدام دین و شریعت، حق و کدام باطل است و در نتیجه ایمان به کدامیک واجب است؟
ـ کدام دین و شریعت انسان را به کمال و سعادت اخروی نائل میکند؟
در پاسخ به اين پرسشها چهار رويكرد متفاوت وجود دارد كه بهاختصار تبيين و بررسي ميشوند[2]:
طرفداران اين رويكرد تمام ادیان را باطل معرفی میکنند و آنها را مخلوق ذهن بشر ميدانند و هدایت و سعادت را امور موهوم تلقی میکنند.
پیروان این دیدگاه معتقدند؛ تنها یک دین حق وجود دارد كه میتواند انسان را سعادتمند کند و آن مسيحيت است. ادیان دیگر گرچه به حقایقی اشاره کردهاند اما پیروان آنها از طریق دین خود نمیتوانند رستگار شوند.
مهمترین دلیل بر این نظریه لزوم شناخت محل تجلی فیض خداوند است. از ديدگاه انحصارگرايان رستگاری فقط در گرو لطف و عنایت الهی است و تلاش انسان محکوم به شکست است. برای هدایتشدن باید پی برد که هدایت الهی در کجا جلوه کرده است.
کارل بارت[4] (1968-1886) متفکر انحصارگرا و متکلم پروتستان در تبیین انحصارگرایی مسیحی، شریعت و تجلی را در برابر یکدیگر قرار میدهد. به نظر او، شریعتِ متمرّدانه و تکبرآمیزِ انسان است که با تجلی و انکشاف خداوند در تضاد است، شریعت، سعی محال و گناه آلود ماست برای آنکه خداوند را از منظر خویش شناخته بر جدایی خود از او فایق آییم. محال بودن این سعی به اين دلیل است که آشتی فقط از سوی خداوند ممکن است و گناهآلود بودن این سعی از آن روست که مصنوع خود را به جای خداوند مینشانیم و این کاری خودپرستانه است. براین اساس، رستگاری در گرو انحصار تجلی راستین خداوند است و تنها یک تجلی وجود دارد و آن تجلی میثاقی يا تجلی ارادة اصیل و بنیادین خداوند است. ما بدون عیسی مسیح و مستقل از او مطلقاً نمیتوانیم درباره خداوند و انسان و رابطه آنها با یکدیگر چیزی بگوییم. بارت معتقد است که مسیحیت نیز فی حد ذاته نقطه اوج و کمال همه ادیان نمیباشد، بلکه وجودِ منحصر به فرد عیسی مسیح موجب آن شده است که مسیحیت محمل دین حق باشد. خداوند درحادثه عيسي مسيح به نحوی منحصر به فرد، حقیقت را متجلّی ساخت و این امکان را فراهم آورده است تا انسان بتواند با خداوند آشتی کند.[5]
نقد و بررسی: این صورت از انحصارگرایی قابل نقد است زیرا شریعت به معنای عام آن که حکمت نظری و عملی راشامل میشود الزاماً مقابل تجلی خداوند بر بشر نیست. تجلّی الهی میتواند به نیروی عقل، تحلیل و تفسیر شود، چنانکه میتواند از طریق وحی و آموزههای اخلاقی و دینی راهگشای رفتار و عمل مومنان قرار گیرد. به عبارت دیگر تجلی خداوند، شریعت، عقل و وحی در عرض یکدیگر نیستند تا تعارض داشته باشند لذا هیچ دلیلی بر انحصار تجلی خداوند در مسیح وجود ندارد و سخن کارل بارث فاقد هر گونه دلیل است. در حالی که خداوند میتواند به گونههای مختلف و در فرهنگهای متفاوت نیز تجلی کند و راه رستگاری را برای همه انسانها فراهم آورد.
همچنین دلیلی وجود ندارد که تلاش انسانی به کلی محکوم به شکست باشد. تکیه بر فیض خداوندی و نادیده گرفتن نقش خلاقانه انسان، سخنی بی دلیل است. هم خداوند میتواند تجلیهای متعدد داشته باشد و هم عمل انسانی میتواند در دریافت تجلی موثر واقع شود. به علاوه هیچ دلیلی وجود ندارد که تلاش صادقانه و مخلصانه و حقطلبانه انسانها به کلی نادیده گرفته شود و بی ارزش به حساب آيد. گذشته از اين اينكه بسیاری از ادیان، دعاوی حصرگرایانه دارند، از میان دعاوی متعارض ادیان کدامیک را باید پذیرفت؟ چرا فقط عیسی7 محل تجلی فیض خدا باشد؟ آیا خداوند نمیتواند در سایر انبیاء تجلی کند و پیروان آنها هم بر حق باشند؟ ضمن اینکه اين ايده دین حق را منحصر در مسیحیت دانسته در حالیکه ادیان دیگر نیز ميتوانند ادعای حصرگرایی داشته باشند و فقط خود را بر حق بدانند. آیا هر کس كه خود را حق بداند و دیگری را باطل، اثبات حقانیت خود کرده است یا اینکه باید دليلی برون دینی بر حقانیت خود داشته باشد؟
شمولگرايان به حقانیت مطلق یک دین و حقانیت نسبی سایر ادیان حکم میکنند.، پیروان این نظریه همانند انحصارگرایان معتقدند که تنها یک دین حق وجود دارد و راه اصلی رستگاری نیز در همان دین است. با این تفاوت که در این نظریه، پیروان راستين سایر ادیان اگر به دين مطلق نزديك شوند نیز اهل نجات معرفی شدهاند. شمولگرایان همانند کثرتگرایان معتقدند كه خداوند و لطف و عنایت او بطور گوناگون در ادیان مختلف تجلی یافته و هر کس میتواند رستگار شود حتی اگر از اصول اعتقادی و آموزههاي دین حق بياطلاع باشد. بدین ترتیب شمولگرایی گسترهاي فراتر از انحصارگرایی خواهد داشت.[7]
الف. شمول کفاره؛ کارل رانر[8] (1984-1904) متکلم کاتولیک معتقد بود که تنها یک دین حق (مسیحیت) وجود دارد و آن تنها راه رستگاری است و از هیچ راه دیگری نمیتوان رستگار شد، چون عیسی مسیح است که تجسد یافت و به دنیا آمد و رنج کشید و به صلیب کشیده شد، مُرد و از مردگان برخاست. او کفارهای پرداخت و خداوند هم بدان سبب رستگاری را برای همگان فراگیر ساخت. حتی کسانی که قبل از او بوده یا پس از او آمده و او را نشناخته باشند از کفارهای که او پرداخته بهرهمند میگردند. رانر چنین افرادی را مسیحیان گمنام[9] یا بینام و نشان میخواند. زیرا به رغم آنکه ایمان مسیحی آشکاری ندارند، آگاهانه یا ناآگاهانه در جستوجوی خداوند هستند و او را ميپرستند در اينجا قانون «همه يا هيچ» حاكم نيست لطف و رحمت خداوند به درجات گوناگون شامل حال پیروان همه ادیان میشود. هر چند که صرفاً عهد جدید است که مرز نهایی میان حق و باطل را معین نموده است و فقط تجلّی خداوند در «عیسی مسیح» رستگاری بخش است.[10]
ب. شمول عفو؛ راه رستگاری یکی است ولی ممکن است برای پیروان صدیق سایر ادیان پيشآمدي هرچند نزدیک به زمان مرگ رخ دهد تا به سبب آن ایمان بیاورند و رستگار شوند.
ج. وجود اشتراكات در اديان؛ در هر دین نقطه اشتراک و شباهتی با دین حق وجود دارد اگر اين اشتراكات به اندازهای باشد که استحقاق نجات را فراهم آورد، آنها نيز رستگار میشوند.
نقد و بررسي: در جهان ادیان متعددي وجود دارند که خود را دین مطلق و حق میدانند. رويكرد شمولگرایی نيز در مورد هر یک از آنها قابل طرح است، در این صورت چگونه میتوان فهمید که کدامیک از آنها حق است تا همان دین معیار نجات و رستگاری به شمار آید؟ اگر امثال رانر و کارل بارث براین باورند که خداوند در عیسی مسیح تجسد یافته است، مسلمانان نیز معتقدند که پیامبر اسلام6 و قرآن كريم، کاملترین تجلی خداوند ميباشد. درستي اين دو ديدگاه را چگونه ميتوان اثبات كرد؟
طرفداران اين ديدگاه تنها یک دین را حق مطلق نمیدانند بلکه همه ادیان را بر حق دانسته و راههای متفاوت را صراطهای مستقیم برای یک مقصد میدانند و معتقداند كه هر دینی بهرهای از حقیقت دارد، چون همه آنها گوشهای از واقعیت غایی را بیان ميكنند. بنابراين یهودیت، مسیحیت، زرتشت و هندوئيسم در عرض هم، آیینهای حق به شمار میآیند.
پلورالیسم دینی[12] (تكثرگرايي ديني) به عنوان یک نگرش کلامیدر باب تعدد ادیان را «جانهیک» کشیش و فیلسوف انگلیسی (متولد 1922 میلادی) مطرح یا ترویج نموده است. از آنجا كه وی با بسیاری از غیر مسیحیان از جمله مسلمانان، هندوها و یهودیان همکاری داشته است این ارتباطات سبب شد تا وي درباره داوري بين ادیان و مذاهب گوناگون تمايل پيدا کند.، البته قبل از این تحولی شبیه به رویکرد هیک در کلیسای کاتولیک نیز ظاهر شده بود. ديدگاههاي جانهيك و همفكرانش در تبيين تكثرگرايي ديني در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه نگرشي متفاوت از اسلام را مطرح ميكرد به اوج رونق و شهرت خود رسيد. باوجود اين واقعيت، جمعي از انديشمندان مسلمان نيز به پيروي و دفاع از اين ايده پرداختند و حتي با استناد نادرست به قرآن، تلاش نمودند اين ديدگاه را مورد تاييد اسلام معرفي كنند.
کثرتگرایی دینی از جمله مباحث فلسفه دین و کلام جدید به شمار میرود كه مانند بسیاری از اصطلاحات سیاسی، اجتماعی، فلسفی و کلامیديگر، از مفاهیم وارداتی محسوب میشود. اين مفاهيم با انتقال علم و تكنولوژي و گسترش ارتباطات فرهنگي، از مغرب زمین به کشورهای رو به توسعه وارد شد.
از نظر پدیدارشناسی، اصطلاح تعدد ادیان (کثرت دینی) به طور ساده عبارت است از این واقعیت که «تاریخ ادیان نمایانگر سنن و کثرتی از متفرعات هر یک از آنهاست». از نظر فلسفی، این اصطلاح ناظر به یک نظریه خاص در روابط بین سنتها، با دعاوی مختلف است. پلورالیسم اصطلاح به معنای آن است که ادیان بزرگ جهان تشکیلدهنده برداشتهای متفاوت از حقیقت غائی و مرموز الوهیاند[13].
1) قبح عذاب اكثريت؛ با توجه به هدایتگری خداوند و عشق او نسبت به بندگان نمیتوان گفت بيشتر انسانها گمراه و فقط عده کمی اهل نجات هستند. پس بايد همه دینها را بر حق دانست. یکی از مهمترين دستاویزهای طرفداران پلورالیزم دینی، پيامد غيرقابل قبول نظریه «انحصارگرایی دینی» يعني لزوم عذاب اكثريت است. چرا که لازمه حقانیت یک دین مثل اسلام، باطل انگاشتن ادیان دیگر و به تبع آن، گمراه دانستن پیروان آنها است. نتيجه گمراهي نیز عذاب در جهنم خواهد بود. با توجه به اینکه هیچ دینی تاكنون اکثریت مردم را به خود اختصاص نداده است، لازم میآید که اکثریت مردم جهان در دین باطل و به تبع آن، در گمراهی و عذاب باشند. اما اگر نظریه کثرتگرایی دینی را بپذیریم، ادیان متعدد در عرض هم حق هستند و پیروانشان نیز هر کدام هدايت شده و در صراط مستقیم قرار دارند. لازمه اين ديدگاه نجات اکثریت است. این اشکال بیشتر توسط جان هیک طرح و تقویت شده است و بعضی از معاصران نیز آن را پذیرفته و به تبلیغ آن پرداختهاند.
نقد و بررسي: نظریه «انحصارگرایی دینی» تنها مدعی انحصار دین حق و صراط مستقیم در یک آیین است، اما نسبت به پیروان ادیان دیگر و انسانهايی که اصلاً اسم دین را نشنیدهاند، دو فرض وجود دارد: فرض اول، معذوریت و دست نیافتن آنان به حجت است که در اين صورت، از نجاتیافتگان خواهند بود. فرض دوم عدم معذوريت است، يعني با وجود شناخت حق از روي عناد و علم آن را نپذيرفتهاند، در اين صورت عذاب در انتظار چنين افرادي خواهد بود. پس لازمه انحصارگرایی دینی عذاب اکثریت نيست زيرا خداوند انسانها را به اجبار هدایت نمیکند بلکه نجات و هدایت به اختیار و انتخاب خود آنها موکول شده است. سعادت و شقاوت افراد، علاوه بر اینکه دارای مراتب و درجاتی است، تابعي از ایمان واقعی و عمل صالح است. در این صورت، آنانی که ایمان به خدا و قیامت ندارند، اهل دوزخ خواهند بود، گرچه اعمال صالحشان باعث تخفیف در مجازات آنها ميگردد.
2) صامتبودن متون ديني؛ متون مقدس صامت هستند و همانند طبیعت، حقیقتاً و ذاتاً مبهمند و معانی مختلفی از آنها برداشت میشود. بر این اساس، تنوع در مقام فهم متون مقدس سبب تکثر ادیان میشود.
نقد و بررسی: بافرض درستي اين ادعا، فقط ميتوان پذيرفت كه صامتبودن متن سبب تعدد و تکثر مذهب و فرقه در هر دین میشوند نه تکثر اديان. به علاوه این دلیل، حقانيت همه تفاسير را اثبات نميكند بلكه علت پیدایش کثرت در ادیان را بیان میکند. دیگر اینکه وقتی از یک «معنای واقعی» سخن گفته میشود مقصود آن نیست که معنا مانند یک موجود طبیعی در عالم خارج از ذهن ما وجود دارد و ما در فهم معانی به دنبال یافتن چنان موجودی هستیم، بلکه مقصود آن است که از میان یک یا چند احتمال که دربارهي معنای یک متن وجود دارد کدامیک نزدیکتر به مراد گوینده است. پس در عالم معنا به دنبال مراد گوینده هستیم و هنر هرمنوتیک (علم تفسیر و تأویل) باید كشف مراد گوينده باشد. به علاوه، دین اساساً برای هدایت بشر آمده است و چیزی را به بشر میآموزد که او نمیدانسته و اگر آنگونه که میگویند: شریعت صامت باشد (و هر نوع تفسیری از آن برداشت شود)، ديگر نمیتواند هدایتگر باشد و با این فرض هدایتگری در انحصار انسان درآمده و او هدایتگر متن خواهد شد نه متن هدایتگر انسان.
3) محدوديت علم انسان؛ واقعیت غایی امری نامتناهی است و تصاویر گوناگونی از آن در ادیان وجود دارد. انسان به دليل محدوديت و تناهي، نميتواند تصويري درست و منطق بر واقعيت مطلق را ترسيم كند، به همين دليل تصاوير مختلفي پديد ميآيند. جان هیک در اینجا مثال داستان مردان کور و فیل را نقل میکند که پیروان ادیان، همانند انسانهاي نابينا هستند که هركس در دين خود صرفاً به یک جنبه از کل واقعیت اشاره دارد.
نقد و بررسی: داستان فوق با ادعای پلورالیستها ناسازگار است چون آنها ادیان را گوشهای از حقیقت غایی میدانند در حالیکه افراد در داستان فیل[14]، اعضاء و جوارح فیل را، به عنوان ناودان، بادبزن، ستون، تخت و تيغ گاو آهن تصور کردهاند نه جزئی از حقیقت ناپیدا (فیل). گذشته از اين افراد کور در این داستان اگر بخواهند به واقعیت دست پیدا کنند باید از افراد بینای مورد اعتماد بهره گیرند. در نتیجه نیاز به معیاری است که از بیرون این مجموعه، حقیقت و واقعیت غایی را مورد بررسی قرار دهد[15].
«ايان باربور» درنقد اين نظريه مينويسد: نقطه مقابل اين افراط اين قول است كه همه اديان در اصل يكي هستند. اين نظر تفاوتهای معتنابه را که پیروان هر دین در مورد آنها به حق اصرار میورزند، نادیده میگیرد. فیالمثل میتوان به این اعتقاد ادیان غربی که تاریخ را عرصه فعالیتِ ما یشاء خداوند میدانند، به عنوان موردی که نقطه مقابل ادیان شرقی است که خصلت غیر تاریخی دارند، اشاره کرد.مورد دیگر این است که ادیان عالم بحران بشر را همه به یکسان نمیشناسند. از نظر آئین بودا و هندو، خود نفس است که مایه دردسر است و انسان باید با دست شستن از امیال و عواطف، یا وانهادن هویت خویش و غرقه شدن در لاهوت، از شر نفس خود بگریزد. اما از نظر مسیحیت خویشاندیشی و هوای نفس است نه خود نفس که مایه دردسر است و مهر به خداوند و انسان، پیمان راستینی است که هر فرد باید بسر برد. با توجه به این تفاوتهای معتنابه در مفاهیم اصلی و اساسی است که به سادگی نمیتوان از وحدت مطلقه ادیان دم زد.[16]
هیچکدام از این دیدگاهها در مورد حقانیت ادیان نمیتوانند صحیح باشند. انحصارگرایی و شمولگرایی باطل است زیرا هر دینی میتواند خود را منحصراً حق معرفی کند. اگرچه حقیقت غایی و مبدأ هستی یکی است اما آنچه در تعدد و تنوع ادیان مطرح میشود شناختها و تصور و تصدیقهایی است که نسبت به آن حقیقت غایی تحقق مییابد. در تکثر اديان صدق و کذب و حق و باطل مطرح میشود و این در جایی است که موضوع مورد بحث یکی باشد مثلاً دینی به یگانگی و بساطت ذات و صفات خداوند معتقد است و دین دیگر به تعدد خدا و مرکب بودن ذات و صفات الهی، یکی توحید را میپذیرد و دیگری تثلیت را، یکی تجسد خداوند را از ارکان ایمان معرفي میكند و دیگری آن را نشانه شرک و کفر میداند. این همه عقاید متضاد و متناقض چگونه قابل جمع است و پیروان این عقاید اگر چه در پی یک چیز یعنی حقیقت غایی هستند اما حسن نیت آنها، مشکل صدق و کذب، حق و باطل را در مرحله شناخت و اعتقاد، برطرف نمیکند. لذا این رویکرد، بحران منطقی و عقلی صریحی در بر دارد و در عینحال اجتماع نقیضین و ضدین را نيز توصیه میکند چرا که انسان با پذیرش حقانیت توحید در اسلام و تثلیت در مسیحیت و الوهیت در برهما و بودا، به نوعی تناقضگویی صریح و آشکار میرسد، مثلاً مسلمانان به يك خدا، زردشتیان به دو خداو مسيحيان به سه خدا، معتقد هستند و برخي نيز منكر وجود خدا ميباشند. اگر بنا باشد طبق نظر پلورالیستها همه بر حق باشند اینگونه میشود (2= 3 =1 =0) که تناقص[17] آشکار و خلاف عقل است.
ریشه این کلمه (س- ل- م) تک معنایی است و اکثر ابواب آن در معناي سلامتی و تندرستی بکار رفته است. و سلامتي یعنی اینکه انسان از آفت رنجش و آزار به دور باشد.[18]
راغب اصفهانی مینویسد: سلم و سلامت عاریبودن از عیوب ظاهری و باطنی است[19] و اسلام داخل شدن در سلامت است.[20] نيز سلم به معنای اسلام و مسالمت است.[21]
لویس معلوف مینویسد: اسلام، مصدر باب افعال از ریشه (سلم) است که به معنای اطاعت بی قید و شرط از أمر بیان شده است.[22]
اسلام یعنی اظهار تواضع و گردن نهادن به آنچه پیامبر اكرم آن را آورده است.[23]
کلمه «اسلام» هشت مرتبه در قرآن کریم ذکر شده است. از ریشه آن (س ـ ل ـ م) یکصد و چهل کلمه استعمال شده که از آنها چهل کلمه مشتق شده است.[24] یکی از اين مشتقات «اَسْلَمَ» به معناي «تسلیم شد» است که بیست و دو مرتبه در قرآن به كار رفته است.[25] به نمونههایي از آیات قرآن در این باره اشاره میشود:
اول: }بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ{ [26]، «آری کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد».
شيخ طبرسی مینویسد: «اسلم یعنی کسی که خودش را تسلیم او کرد و قول خداوند سبحان در آیه 29/ زمرـ و مردی که تنها تسلیم یک نفر است ـ بدین معناست.[27] وی در توضیح آیه 29/ زمر مینویسد: یعنی گردن به اطاعتش نهاده و مطیع خواست اوست.[28] یعنی فقط از یک ارباب اطاعت میکند و به وسیله اطاعت از دیگری، به مولایش خیانت نمیکند و به کسی جز مولایش امیدوار نیست.[29] مرحوم طریحی در این باره مینویسد: «تسلیمِ یک مرد شدن یعنی کسی را در اطاعتش شریک نکند»[30].
دوم: }وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ{ [31]، «و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند در برابر او تسلیماند».
«اَسْلَمَ» به معنای انقیاد و تسلیم شدن است. در اقرب الموارد آمده است: «اَسْلَمَ الرَّجُلُ یعنی تسلیم و مطیع شد.[32]
سوم: }إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ{ [33]، «در آن هنگام که پروردگارش به او- ابراهیم- گفت: اسلام بیاور (در برابر حق تسلیم باش) گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم هستم».
راغب اصفهانی مینویسد: «استسلام يعني تسلیم و گردن نهادن به هر آنچه که خداوند تقدیر کرده، همانگونه که از حضرت ابراهیم در این آیه یاد شده است».[34]
چهارم: }فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ{ [35]، «هنگامیکه هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او (اسماعیل) را بر خاک نهاد». شيخ طبرسی مینویسد: یعنی آن دو، امرِ خود را به خدا واگذار کردند و مطیع او شدند.[36] همچنین مینویسد: «یعنی هر دو تسلیم امر خدا شدند و رضایت دادند و فرمانبرداری کردند»[37]
شوکانی در تفسیر خود ذیل این آیه مینویسد: «هنگامیکه هر دو تسلیم شدند یعنی، مطیع دستور خدا شدند وگردن به اطاعت نهادند».[38]
پنجم: }وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا{ [39]، «و اینکه گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالمند، هرکس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده است.» «مُسَلِّمُونَ» کسانی هستند که دربرابر آنچه خداوند به آنها دستور داده تسلیم و مطیع هستند.[40]
معنای لغوی واژه اسلام «تسلیم محض و خضوع» در مقابل پروردگار است، اما با توجه به اصول و قواعد تفسیری و عنایت به صدر و ذیل آیات مذکور و شواهد دیگر، نمیتوان معنای اسلام را در قرآن، منحصر به معنای لغوی آن (تسلیم محض در برابر خداوند) دانست بلکه این واژه در قالب سه مصداق قابل توجه است.
یکی از مصاديق این واژه در قرآن، به معنای تسليم تکوینی یعنی تسلیم و فرمانبرداری جبری است }وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ{ [41] «و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر (فرمان) او تسلیماند و همه به سوی او بازگردانده میشوند.»
با توجه به این آیه، دو نوع تسلیم در مقابل خداوند سبحان وجود دارد 1. طوعاً (اختیاری) 2. کرهاً (اجباری). لذا یکی از مصاديق واژه اسلام، اطاعت و فرمانبرداری تمام موجودات آسمانی و زمینی بطور تکوینی و اجباری (كرهاً) نسبت به پروردگار است. در مقابل این نوع اطاعت، تسلیم اختیاری و خاضعانه (طوعاً) قرار دارد.
با توجه به این معنا، انبیاء مسلماناند و شریعت آنها اسلام است. اگرچه برخي از انبياء اين معنا را به صراحت بيان نكردهاند. این معنای عام از اسلام با معنای عام از دین (اطاعت و تسلیم محض) مترادف است. بر این اساس برخي از انبیاء الهی برای خود و فرزندان و امت شان از خداوند سبحان درخواست اسلام (تسلیم محض در برابر پروردگار) داشته اند که به آن اشاره میشود:
حضرت ابراهیم7 از خداوند متعال برای خود و امت و نسل خویش، از خداوند تقاضای اسلام (تسلیم محض در برابر حق بودن) را مینماید } رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّىً مُسْلِمَىً{ [42] «پروردگارا ما را تسلیم فرمان خود قرار بده و از دودمان ما، امتی که تسلیم فرمانت باشند (به وجود آور).» خداوند سبحان، حضرت ابراهيم 7 را مسلمان معرفي ميكند.
} مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ{ [43]، «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحدی خالص و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود»
خداوند سبحان وصیت این دو پیامبر بزرگ را برای فرزندانشان درباره اسلام اينگونه بیان میفرماید: }وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ{ [44] «و ابراهیم و یعقوب در واپسین لحظات عمر، فرزندان خود را به این آیین وصیت کردند و هر کدام به فرزندان خویش گفتند: فرزندان من، خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است و شما جز به آیین اسلام (تسلیم در برابر فرمان خدا) از دنیا نروید».
شيخ طبرسی از زبان حضرت ابراهیم و یعقوب در ذیل این آیه شریفه مینویسد: (فرزندان من، خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است) یعنی آن دو ـ ابراهیم و یعقوب ـ گفتند: ای فرزندان، خداوند برای شما دین اسلام را برگزید (پس شما جز به آیین اسلام از دنیا نروید)، یعنی آنگونه نباشد که شما، اسلام (تسلیم مطلق در برابر خدا) را ترک کنيد و در این هنگام مرگ به سراغ شما آيد. با ترک اسلام و انجام معاصی (کفر) به استقبال مرگ نروید. زجاج در معنای آن گفته: پایبند به اسلام باشید تا آن هنگام که مرگ به سراغتان آید و شما را مسلمان (از دنیا) ببرد. شيخ طبرسی در ادامه مینویسد: اگر ابراهیم7 اين وصیت را به فرزندانش اختصاص داده است دلیل آن شفقت و مهربانی ویژهاي است که به آنها داشته و آنها را شایستهتر از دیگران به قبول وصیت دانسته است، و الّا معلوم است که او همه مردم را به اسلام دعوت کرده است.[45]
تسلیم محض در برابر پروردگار (معناي لغوی اسلام) گوهر هر دین و شريعت را شکل داده است. گوهر تسلیم در تمام شرایع تجلی و ظهور یافته استو در شریعت آخرین پیامبر حضرت محمدبنعبداللهنمود ویژه و جامعی پیدا کرده است. باتوجه به خاتمیت، جاودانگي، جامعيّت و جهانی بودن این شریعت، مفهوم (تسلیم) به صورت خاص برای آن عَلَم شده است که به تنهایی در مقابل شریعتهای تحریف شدهاي همچون یهودیت و مسیحیت قرار گيرد.
آياتي چند مويّد اين مطلبند كه به بررسي آنها ميپردازيم:
آیه اول: }كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ{ [46]، «آیا به غیر از دین خدا را برمیگزینید» شيخ طبرسی مینویسد: «هنگامیکه خداوند سبحان بطلان
دین یهود و سایر دینها غیر از اسلام را بیان فرمود، تاکید کرد که پس از آن، هرکس جز اسلام را انتخاب کند، گمراه شده و از او پذیرفته نیست. پس خداوند سبحان فرمود: «آیا به غیر از دین خدا را برمیگزینید» یعنی: آیا بعد از این همه دلایل و براهین، دینی غیر از دین خدا را میطلبند.[47]
آیه دوم: } وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا{ [48]، «و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا میشوند»
مقصود از دین، اسلام و پایبندی به احکام و اعتقاد به حقانیت و واداشتن نفس به عمل به آن است.[49]
محمد شوکانی از مفسران اهل سنت در این باره مینویسد: } وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا{ ؛ یعنی عرب و غیر عرب را مشاهده میکنی که گروه گروه داخل دین خدا میشوند، آن دینی که خداوند تو (پیغمبر) را آورنده آن دین معرفی کرده است.[50]
سوم: } هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَی الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَی بِاللَّهِ شَهِيدًا{ [51]؛ «و او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه دینها پیروز کند و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد».
شيخ طبرسی ذیل این آیه شریفه میفرماید: «او کسی است که رسولش (محمد) را «با هدایت» یعنی با دلیل واضح و آشکار «برخی گفتهاند: قرآن» و دین حق «یعنی اسلام» فرستاد تا آن را بر همه دینها غالب کند. البته عدهای گفتهاند به وسیله تسلط و گسترش در سرزمینها غالب خواهد شد و برخی گفتهاند که همه اینها هنگام ظهور حضرت مهدی7 اتفاق خواهد افتاد. در نتیجه غیر از اسلام دینی در زمین نخواهد بود.[52] همچنین شوکانی، در ذیل این آیه کریمه «دین الحق» را اسلام معرفی نموده است.[53] همچنين آيه } هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَی الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ {[54]؛ «او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»
شيخ طبرسی میفرماید: «و او کسی است که رسولش محمدرا به وسیله (ابزارِ) هدایت، توحید و اطاعت محض از خود و دین حق یعنی دین اسلام و آنچه که خلق به وسیله این دین، خدا را میپرستند، فرستاده است.[55] شوكاني نیز مینویسد: «و معنای دین حق آئین راستین است که همانا آن آیین، اسلام است».[56]
چهارم: } وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَىِ مِنَ الْخَاسِرِينَ{ [57] و هر كس جز دين اسلام آييني را براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زيانكاران است.
و آیات ديگري كه شریعت محمدیرا اسلام معرفی كردهاند.[58]
در آیات متعدد قرآن کریم، عنوان «صراط مستقیم» به صورت مفرد به كار رفته است و در هیچ آیهای به صورت جمع (صُرُط) بیان نگرديده است. این مطلب به عنوان یک دلیل، به این معنا است که تنها یک راه اصلي و حق (صراط مستقيم) وجود دارد نه صراطهای مستقیم؛ همچنان كه در اين آيه به آن اشاره میفرماید: }وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ{ [59]، «این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید و از راههای پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور میسازد، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش میکند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید».
البته این امر با حقانیت شرایع انبیاء: گذشته در عصر خودشان ناسازگار نيست. این تعبیر (صراط مستقیم) حقانیت راه حق را در مقابل مدعیان دروغین، که قرآن کریم آنها را با عنوان «مغضوب» و «ظالین»[60] معرفی نموده است، مطرح و اثبات مینماید. لذا از ديدگاه دين اسلام و نظریه انحصار صراط مستقیم به اسلام، ادیان آسمانی پیشین در عصر و وقت خود، یک آیین الهی و آسمانی محسوب میشدند و انسانهای آن اعصار نيز میبایست به آیین و پیامبر وقت ميگرويدند. مثلاً در عصر حضرت موسی7 تکلیف مردم ايمان به آیین آن حضرت بود و با ظهور حضرت عیسی7 تکلیف مردم به ايمان به شریعت آن حضرت تغییر یافت. به دیگر سخن، با ظهور پیامبر جدید، مثل حضرت عیسی7 زمان حقانیّت دين حضرت موسي7 پایان یافته تلقّی میشود و به تعبیر کلامیو تفسیری، آیین حضرت موسی7 نسخ ميگردد. با ظهور پیامبر اکرم6 نیز شرایع پیشین از جمله شریعت حضرت عیسی و موسی7 نسخ شدهاند و پیروان آنها باید به دین حضرت محمد6 ايمان آورند. به عبارت دیگر شرایع پیشین تا زمان ظهور اسلام و در عصر خود داراي اعتبار و حقانيت بودهاند. براین اساس، هر یک از شریعتهای الهی، در زمان خود، صراط مستقیم بوده و مردم مأمور به اطاعت از آن بودهاند.
با نگاهی اجمالی به مفهوم «صراط مستقیم» در قرآن کریم، معلوم میگردد که مقصود از صراط مستقیم، گوهر و حقیقت دین يعني همان تسلیم محض در برابر حق و التزام به دین آسمانی است. صراط مستقیم همچون نوری است که انسان در پرتو آن به قرب الهی میرسد. این نور از زمان نخستین پیامبر تابيدن گرفته و با پیشرفت و تکامل انسانها و تشكيل امتها، رو به تکامل نهاده استو در زمان پیامبر خاتمبه نهايت کمال رسیده است. صراط مستقیم بر خلاف شریعت، همیشه واحد بوده و تعدد نداشته است.صراط به جز در چند مورد از قرآن کریم از جمله آیه } وَلاَ تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ [61]{؛ «و بر سر هر راه ننشینید تا تهدید کنید و مومنان را از راه خدا بازدارید» و آیه }مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَي صِرَاطِ الْجَحِيمِ [62]{؛ (آری آنچه را) جز خدا میپرستیدند جمع کنید و به سوی راه دوزخ هدایتشان کنید» که به معنای راه عادي بیان شدهاست. در موارد ديگر به معنای راه خدا (دین حق و شریعت حق) به کار رفته است. در اين دسته آيات اتصاف صراط به «مستقيم»[63] «سويّ»[64] و نيز با اضافه آن به «حميد، عزيز»[65] و «ياءمتكلم»[66] نوع خاصي از صراط را معرفي و تأييد ميكند و راههاي ديگر را منحرف ميشمارد. لذا با اتصاف و اضافهي كلمه «صراط» به اين واژهها و اوصاف نميتوان آن را نكره دانست و از صراطهاي مستقيم سخن گفت و راههاي متعدد در اديان را مسير رسيدن به حقيقت و سعادت دانست و اين نظريه را به قرآن نسبت داد. اما اينکه در برخی از آیات قرآن کریم، صراط مستقیم به صورت مطلق و نکره ذکر شده است مانند؛ }إِنَّكَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ{ [67]، }إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ{ [68]، } وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا{ [69]، }يَجْعَلْهُ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ {[70] به این معنا نیست که هر پیامبری برای امت خود یک صراط مستقیم داشته و ما با صراطهای مستقیم مواجه هستیم، بلکه نكره آمدن صراط به این معناست که صراطهاي انبیاء گذشته در طول يكدیگر قرار داشتهاند نه در عرض هم. در طول یکدیگر بودنِ صراطِ انبیاء نشاندهندة پیشرفت و تکامل بشریت به سوي کمال مطلوب است. بنابراين صراط مستقیمی که حضرت نوح، از آن سخن گفته و به آن رهنمون شده است با صراط مستقیمی که پیامبر اسلامآن را ارائه فرموده، گوهري واحد دارند، هرچند از نظر كمال از درجات متفاوت برخوردارند. لذا صراط مستقیم (تسلیم محض در برابر حق) در هر عصری جلوه خاصی داشته است، مثلاً امت یهود تا زمان حضرت عیسی7 در صورت پایبندی به فرامین پیامبرشان، در صراط مستقیم بودهاند و با ظهور حضرت مسیح7، در صورتی بر صراط مستقیم خواهند بود که تسلیم شریعت حضرت عیسی7 شوند و با نپذیرفتن صراط مستقیم حضرت عیسی7، بهرهای از هدایت نخواهند داشت و کافر به شمار ميروند. در این باره خداوند سبحان میفرماید: }فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَی مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ{ [71]، «هنگامیکه عیسی از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: «کیست که یاور من به سوی خدا گردد. حواریون [شاگردان مخصوص او] گفتند: ما یاوران خداییم به خدا ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما اسلام آوردیم.»
براساس این آیه، حقیقت صراط مستقیم تنها اعتقاد به توحید نیست، بلکه رکن دوم آن تبعیت و پرستش پروردگار است، و اسلام (تسلیم محض در مقابل حق) به کسانی نسبت داده شده که مطیع پیامبر خدا حضرت عیسی7 شدهاند. ولي یهود به دلیل عدم ایمان به حضرت عیسی7 از عبادت و تبعیت خداوند محروم گشتند و از صراط مستقیم خارج شده کافر خوانده شدند.
همچنین در آیه دیگر، حقیقت اسلام ایمان به کتاب آسمانی و تبعیت از پیامبر معرفی شده است: }رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ{ [72]، «پروردگارا به آنچه نازل کردهای ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم. پس ما را در زمره گواهان قرارده».
براین اساس لازم است، در هر عصری، پیامبر صاحب شریعت مورد تبعیت همگان قرار بگیرد. از اينرو تعریف ما از صراط مستقیم، به زمان حضرت عیسی7 و قوم یهود اختصاص نداشته بلکه با ظهور پیامبر اسلامو شریعت خاتمبر همگان است كه به حضرتش ایمان آورده و مطیع دستورات ايشان باشند تا در صراط مستقیم قرار گیرند.
همانگونه که در معنای دین و اسلام بیان شد، دانستیم دین خداوند سبحان که همان تسلیم محض در برابر پروردگار میباشد واحد است }إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ{ .[73] بنابراین حقیقت اسلام و دین (تسلیم محض بودن در مقابل حق) در شریعت پیامبر هر عصر تجلی نموده است. مثلاً حقیقت اسلام و تسلیم در عصر حضرت موسی با پذیرش آیین او، و در زمان حضرت عیسی7 با پذیرش شریعت وی تحقق ميیابد. در عصر ظهور اسلامنيز، حقیقت اسلام (تسلیم محض بودن در برابر پروردگار) بدون ايمان به این دین، محقق نخواهد شد.، در عين حال شريعت محمدیجامعترین و آخرین شریعت است و تبعیت از آن بر همگان لازم است، لذا قرآن كريم مي فرمايد: }وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَىِ مِنَ الْخَاسِرِينَ {[74] و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) ديني را براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زيانكاران است. شهيد مطهري; در توضيح اين آيه مينويسد: «اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است، پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم. ولي حقيقت تسليم در هر زماني شكلي داشته و در اين زمان شكل آن، همان دين گران مايهاي است كه به دست حضرت خاتم الانبياءظهور يافته است و قهرا كلمهي اسلام بر آن منطبق ميگردد و بس. به عبارت ديگر، لازمه تسليم خدا شدن، پذيرفتن دستورهاي او است وروشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد وآخرين دستور خدا همان چيزي است كه آخرين رسول او آورده است.»[75]
قرآن کریم در آیات متعدد، کسانی که اسلام را نپذیرفته و به مخالفت و دشمنی و ستیز با آن پرداختهاند کافر برشمرده و منحرف از صراط مستقیم معرفی کرده است. خداوند سبحان ضمن توصیه به پذیرش اسلام میفرماید: } وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ {[76]، «و به آنچه نازل کرده ام (قرآن) ایمان بیاورید که نشانههای آن با آنچه در کتابهای شماست، مطابقت دارد و نخستین کافر به آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید (و به خاطر درآمد مختصری نشانههای قرآن و پیامبر اسلام را که در کتاب شما موجود است، پنهان نکنید) و تنها از من (و مخالفت دستورهایم) بترسید (نه از مردم). این آیه شریفه یهود را مخاطب قرار داده و با صراحت از آنان میخواهد نسبت به قرآن کریم (که تصدیقکننده تورات و انجیل است) ایمان آورده و با مخفی کردن نشانهها و صفات پیامبر اسلامدر کتابهایشان، در دام کفر قرار نگیرند و به مخالفت با او برنخیزند.[77] همچنين گروه ديگري از آيات به اطاعت از دستورات پيامبر اسلامامر نموده وتكذيب او را تكذيب پيامبران گذشته معرفي ميكنند و مخالفان آن حضرت را هرچند ديندار باشند، باطل وجاويد در آتش ميدانند. از جمله: }فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جَاءُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ {[78]، «پس اگر تو را تكذيب كردند، بدان كه پيامبران پيش از تو كه دليل آشكار، و نوشتههاي متين و محكم، و كتاب روشنيبخش آورده بودند (نيز) تكذيب شدند.»
}وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ{ [79]، «وهر كس كه نافرماني خدا و پيامبرش را كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي درآورد كه جاودانه در آن خواهد ماند و براي او مجازات خواركنندهاي است.» }أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ{ [80]، «آيا نميدانند هر كس با خدا و رسولش دشمني كند، براي او آتش دوزخ است و جاودانه در آن ميماند. اين همان رسوايي بزرگ است.» لذا نپذیرفتن و مخالفت با پیامبرو عدم اطاعت از دستوراتش کفر تلقی شده که بدان وسیله از صراط مستقیم خارج میگردند.
همچنين آيات ديگري[81] بر استقامت به دين اسلام و عدم گرايش به اديان ديگر دلالت دارند. در اين آيات به مؤمنين خطاب شده است كه يهود و نصاري از گروه اهل ايمان خارج شدهاند. از جمله اين آيات، آيه }يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ{ [82] است. «اي كساني كه ايمان آوردهايد يهود و نصاري را ولي (دوست و تكيهگاه) خود انتخاب نكنيد. آنها اولياي يكديگرند، و آن كه از شما با آنان، دوستي كند، از آنان است. خداوند، جمعيت ستمكار را هدايت نميكند.»
در آیه دیگری، خداوند کفار اهل کتاب را ازدشمني با پیامبر اسلامنهي فرموده و در صورت مخالفت، آنان را مجبور به پرداخت جزیه نموده است } قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّی يُعْطُوا الْجِزْيَى عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ {[83]، «با کسانی از اهل کتاب که نه به خداوند و نه به روز جزا ایمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده، حرام میشمارند و نه آیین حق را میپذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند.»
این آیه نيز اهل کتاب را به عدم ایمان به خدا و قیامت و عدم التزام به دین حق[84] متهم میکند و آن گونه كه علامه طباطبایی میفرماید: با انکار ایمان به اسلام، اصل ایمان آنها به خدا و معاد نیز مخدوش میشود چرا که ایمان کامل، جزء پذیر نیست و ایمان آنان مقبول درگاه حق نمیشود.[85] لذا به همین دلیل دستور قتال با آنها را تجویز میکند، مگر اینکه به آتش بس و اعطای جزیه منجر شود. لذا آیه فوق دلالت بر نسخ شریعت حضرت موسی و عیسی8 داشته است. چرا که در صورتصراط مستقیم بودن و عدم نسخ آنها با ظهور اسلام، لزومیبه دعوت به اسلام و سپس تکفیر (در صورت مخالفت و عدم پذیرش) و نهایتاً تجویز قتال نبود.[86]
بر این اساس قرآن کریم حقانيت همه اديان را مردود دانسته و تنها دین حق و صراط مستقیم را اسلام معرفی كرده است. از نگاه قرآن لازم است پیروان همه ادیان و مذاهب به شريعت محمّديايمان آورند و به آن معتقد شوند.
1. قرآن کریم
2. الیاده میرچا، دین پژوهی، ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1375ش.
3. باربور، ایان، علم و دین، ترجمة بهاءالدين خرمشاهي، ص273، تهران مركز نشر دانشگاهي، چاپ پنجم1385ش.
4. بسيج، احمدرضا، نقد و بررسي پلوراليزم ديني، شهركرد، سدرى المنتهي، چاپ اول، 1385ش.
5. پترسون، مايكل، هاسکر بروس رایشنباخویلیام، بازینجر ویلیام، عقل واعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو، چاپ چهارم، 1383ش
6. حسيني، سيدحسن، پلوراليزم ديني يا پلوراليزم در دين، تهران، سروش چاپ اول 1382ش.
7. خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، دفتر مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزة علميه، قم، چاپ اول، 1379.
8. راغب الاصفهانی، ابوالقاسم حسینبنمحمد، مفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمدسید کیلانی، مکتبى مرتضویى، طهران، بین الحرمین، بي تا.
9. الزبيدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دارالمکتبى الحیاى بیروت، بي تا.
10. شوکانی، محمدبنعلیبنمحمد، فتح القدیر، موسسى التاریخ العربی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بي تا.
11. صادقي هادي، درآمدي بر كلام جديد، قم، كتاب طه و نشر معارف، چاپ دوم1383.
12. طبرسی، ابوعلی الفضلبنالحسن، مجمع البیان، 5 مجلد، ناصرخسرو، چاپ اول، 1406هـ .
13. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد الحسینی، المکتبى المرتضویى، طراوت، چاپ دوم شهریور 1362 ش.
14. قدردان قراملکی، محمدحسن، قرآن و پلورالیزم، موسسه فرهنگي دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1380ش.
15. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، چاپخانه فردوسی، سال 1352ش.
16. كاروان، حسن، تكثر اديان در بوته نقد، قم دفتر نشر معارف، چاپ اول، بهار1382ش.
17. مولوي، جلالالدين، مثنوي معنوي، دفتر سوم ص72، نسخه نيكلسون، امير كبير، 1371ش.
18. محمدی، حمید، مفردات قرآن، دارالذکر، چاپ سوم تابستان 1381.
19. مطهري، مرتضي، عدل الهي، صدرا، بي تا.
20. معلوف، لوییس، المنجد فی اللغى، پیراسته، چاپ سال، 1374ش.
. Religious diversity1
[2]. البته جان هيك نگرشهاي موجود درباره تنوع اديا ن را به سه دسته تقسيم كرده است: انحصارگرایی، شمولگرايي و كثرتگرايي. (عقل و اعتقاد دینی مایکل پترسون، و ديگران، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی ص404).
[3]. Religious Exclusivism
[4]. Karl Barth
.[5] مایکل پترسون، ویلیام هاسکر بروس رایشنباخ، دیوید بازینجر، عقل و اعتقاد ديني، ترجمة احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص404-402.
[6]. Religious Inclusivism
.[7] مایکل پترسون، و ديگران، عقل و اعتقاد دینی، ص415-414.
. Karl rahner2
. Anonymous Christions3
[10]. پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص415-417،
[11]. «پلورالیسم (Pluralism) واژهاي مركب از دو كلمه پلورال به معني جمع و كثرت و ايسم به معني مكتب و گرايش است اين واژه از مسايل نوظهور كلام است كه در غرب رشد وتكوين يافته و به تدريج در كشور ما نيز آثاري در نوشتههاي برخي افراد آشكار شده است. احمدرضا بسيج (نقد وبررسي پلوراليزم ديني، ص9، چاپ اول، ص )
[12]. Religious Pluralism
[13]. میرچاالیاده، دین پزوهی، ج1، ص301.
.[14] جلالالدين رومي، مثنوي مولوي، دفتر سوم ص72، نسخه نيكلسون.
.[15]ر.ك: مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني؛ میرچاالیاده، دين پژوهي، ج1، ص301؛ هادي صادقي، درآمدي بر كلام جديد، 343-354؛ دكتر سيدحسن حسيني، پلوراليزم ديني يا پلوراليزم در دين، ص113-177؛ احمدرضا بسيج، نقد و بررسي پلوراليزم ديني، ص67-99؛ حسن كاروان، تكثر اديان در بوته نقد.
.[16] ایان باربور، علم و دین، ص273.
[17]. Paradox.
[18]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغى، ماده اسلم.
[19]. حسینبنمحمد راغب اصفهانی، مفردات، ص239 ماده سلم.
[20]. همان، ص240 ماده سلم.
[21]. محمد شوکانی، تفسیر فتح القدیر، ج1، ص210.
[22]. لویس معلوف، المنجد فی اللغى، 347 ماده سلم.
[23]. زبيدي، تاج العروس، ص340 ماده سلم؛ شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص207؛ محمد شوکانی، فتح القدیر، ج5، ص68 ذیل، آیه 14/ حجرات.
[24]. حمید محمدی، مفردات قرآن، ص148.
[25]. همان، ص141.
[26]. بقره/112.
[27]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، مجلد 1، ص356.
[28]. همان، ج1، ص536.
[29]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص775.
[30]. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج3، ص85 .
[31]. آل عمران/ 83.
[32]. سيد علی اکبر قرشی، قاموس القرآن، ج3، ص301.
[33]. بقره/131.
[34]. حسینبنمحمد راغب اصفهانی، مفردات، ص240 ماده سلم؛ سيدعلیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3، ص301.
[35]. صافات/103.
.[36] شيخ طبرسي، مجمع البیان، ج4، ص705.
[37]. همان ج4، ص707؛ سيدعلیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3، ص301.
[38]. محمد شوکانی، فتح القدیر، ج4، ص404.
[39]. جن/14.
[40]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص559.
[41]. آل عمران/83.
[42]. بقره/128.
[43]. آل عمران/67.
[44]. بقره/132.
[45]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص399.
[46]. آل عمران/86.
[47]. راغب اصفهاني، مفردات ص175 ماده دین؛ شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص787.
[48]. نصر/2.
[49]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص844.
[50]. محمد شوکانی، فتح القدیر، ج5، ص509.
[51]. فتح/28.
[52]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص191 ذیل آیه.
[53]. محمد شوکانی، فتح القدیر، ج5، ص55.
[54]. صف/9.
[55]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص420 ذیل آیه.
[56]. محمد شوکانی، فتح القدیر، ج5، ص221 ذیل آیه.
.[57] آل عمران/85.
[58]. کافرون/6.
[59]. انعام/ 153.
[60]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص108؛ محمد شوکانی، فتح القدیر، ج1، ص25: به اتفاق تمام مفسران شیعه و اهل سنت، مراد از مغضوب علیهم «یهود» و مراد از گمراهان، نصاری (مسیحیت) میباشد.
جهت آگاهی بیشتر ر.ک: به تفاسیر فریقین (شیعه و اهل سنت) ذیل آیه آخر سوره حمد.
[61]. أعراف/86 .
[62]. صافات/23.
[63]. فاتحه/6.
.[64] مريم/43.
.[65] سبا/6.
6. انعام/153.
[67]. زخرف/43.
[68]. یس/4-3.
[69]. فتح/2.
[70]. انعام/39.
[71]. آل عمران/52.
[72]. آل عمران/53.
[73]. آل عمران/.
[74]. آل عمران/85.
.[75] مرتضي مطهري، عدل الهي، ص300.
[76]. بقره/41.
[77]. شيخ طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص209؛ ثم قال مخاطباً لیهود (وامنوا) ای صدقوا (بما انزلت) علی محمد6 من القرآن لانه منزل من السماء الی الارض... .
.[78] آل عمران/184.
[79]. نساء/14.
[80]. توبه/63.
[81]. مائده/57-54.
[82]. مائده/51.
[83]. توبه/ 29.
[84]. محمد شوکانی، فتح القدیر، ج2، ص352 ذیل آیه 29/توبه: } و لا یدینون دین الحق { یعنی دین الاسلام.
[85]. محمدحسين طباطبايي، المیزان في تفسير القرآن، ج9، ص241 و ج5، ص126 به نقل از محمد حسن قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم، 62.
[86]. همان ص60- 61.